۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

پایان كارناوال مرگ...شعري در أستانه تجمع ضد سنگسار

پایان كارناوال مرگ

كاوه رعدي


هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا با خود مي برید؟
كارناوال مرگتان را از نو به راه انداختيد؟
مرا بستيد و به دنبال خود مي كشيد؟
لعنت مي كنيد؟
دشنام مي دهيد؟
سلام و صلوات مي فرستيد؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا بستید؟
و در خاک فرو کردید؟
جرمم عشق است؟
اینکه اروس مرا بر معشوقم محرم کرد؟
نه مردان دین فروش؟
کدامین پرستو را به عقد دیگری درآوردید؟
یا چون چنین می کنید، پرستوها سوی این دیار را از نقشه هاشان پاک کردند؟
پرستو نیستم؟ همین است مرا سنگسار کردید؟
اینجا سرزمین دجال بزرگ است
من که روسپی نیستم
ولی اگر هم بودم
مریم مجدلیه نیستم
ولی اگر هم بودم
شما مسیح نیستید
که ببخشید
آه! نه! نه! نمی خواهم که ببخشید
کیستید که ببخشید؟
مگر من چه کردم که ببخشید؟
گناهی نکرده ام
هیچ گناهی وجود ندارد
شما نیز گناه نمی کنید
پس، سنگ بزنید
از حسرت عشقی که ندارید، سنگ بزنید
در حسرت هم آغوشی های دردناکتان سنگ بزنید
از وحشت نگاه همیشه نفرت همخوابهاتان سنگ بزنید
و من می پذیرم
با آغوشی که آن را بستید
و در خاک کردید
اما هنوز این آغوش باز است
می پذیرم سنگ های حسودان را
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید!
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
بزنید! سنگ بزنید!
دیگر درد نمی کشم
چنان کرخت شده ام
که دیگر درد نمی کشم
خون بالا می آوردم
خندیدید
اکنون دیگر درد نمی کشم
پس من می خندم
ترسیدید؟
خشمگینید؟
بیشتر سنگ می زنید
تنم را متلاشی کردید
تا اثر انگشتان عشق را پاک کنید؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
و در خاک فرو کردید؟
نه! شما در خاک فرو نکردید
این خاک
مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
و گریه می کند
از ناسپاسی شما مردمان
از خیانتتان به آن
آه! شما بَدان
شما گمراهان
این خاک مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
مرا با خود خواهد برد
سنگ بزنید
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
به خاک
آری! به خاک می روم
در خاک ریشه می گیرم
اینجا شما گلبرگ هایم پاره کردید
در خاک ریشه می گیرم
گلی خواهم شد
سرخِ سرخ
از خونم، که آن را ریختید
خواهم روئید
زیبا تر از همیشه
و بویی به خود خواهم گرفت
خوش تر از همیشه
هر که از اینجا گذشت
مرا دید
مرا بوئید
عاشق شود و عشق بروزد
و
عشق بازی کند
عشق بازی کند
با کسی که اروس او را محرم کرده
نه مردان دین فروش
آه! ای شما نامحرمان
ای شما عشق ترسان
شنیدید؟
ترسیدید؟
فهمیدید؟
راز هر که سنگسار می کنید
به خیالتان به جهنم می فرستید؟
نه
نه
نه
این راز ما ست
بدانید
گلی می شویم
عاشق می کنیم
هزاران سال است
که عشق بازان را سنگ می زنید
کسی ترسید؟
آنان که ما را دیدند و بو کردند
عشق می ورزند
عشق بازی می کنند
شما سنگ بزنید
سنگسار کنید
آنها گل می شوند
این است که عاشقان و عشق بازان می مانند
اکنون شما بروید
کار کارناوال مرگتان به پایان رسید
بروید
می خواهم در آغوش مادرم بیاسایم



(جمعه 9 جولاي 2010) در أستانه تجمع ضد سنگسار


با تشکر از رفیق آنارشیست که این شعر را به مناسبت تجمع ضد سنگسار امروز سرودند که در کلن امروز جمعه ٩٬٧٬٢۰١۰ ساعت ١٨ تا ٢۰

مکان:
Heumarkt
که توسط 6 گروه زیر برگذار می شود
1-انجمن زنانایرانی – آلمانی کلن
2- سنتر زنان کرددر کلن
3- تلاش کانون حمایت از مبارزات مردم ایران- کلن
4-چپهایی از شهر کلن
5- دانشجویان و جوانان مستقل ایرانی کلن
6- جمعی از آنارشیستهای شهر کلن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر