۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

گفتگویی با نزدیکان یکی از اعدامیان

گزارشی از : "صدای بی صدایان "در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان 
 

بنان یحیی نیا
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
مقدمه: گفتگوی ما با این سوالات شروع شد که در واقع سئوالات خواهر اعدامی بود.می‌شود یک سوال بپرسم؟ می‌خواهم بدونم یک شب قبل از اعدام بهشون آمپولی، مورفینی، چیزی می‌زنند؟ که فکرو خیال نکنند؟ نوید دوست من بود که خواهرش برای من تعریف کرد که شب‌ها به خاطر این موضوع اصلا نمی‌خوابه. می‌خواهد ببیند که برادرش خیلی زجر کشیده؟؟؟؟از شنیدن اعدام شدن نوید متاسفم، امیدواریم هرچه زود‌تر اعدام در همه دنیا و مخصوصا ایران متوقف بشود، نه چیزی تزریق نمی‌شود و بعضا پا‌ها به خاطر ترس قفل می‌شود و یا زندانی نمی‌تواند حرف بزند و اعتراض بکند، مثل برق گرفتگی می‌ماند، البته ممکنه استثناء هم باشد، آرام بخشی، چیزی بدهند.یک روز قبل از اعدام که رفتیم نوید را دیدیم درست نمی‌تونست حرف بزند. واقعا برا همچین مملکتی من متاسفم که انقدر راحت جوونارو زجرکش می‌کنند. کاش حداقل نوید گناهکار بود. دلم کمتر می‌سوخت. چقدر طول می‌کشه از وقتی بالای دار می‌رن تا بیهوش بشن؟ ببخشید من انقد سوال می‌کنم. امیدوارم درک کنید. روزو شبمون شده گریه و زاری. همش تو فکرشیم. مخصوصا فکر اون شبی که تا صبح چه جوری تحمل کرد؟لطفا در مورد نوید و همچنین نحوهٔ متهم شدن ایشون توضیح دهید؟ نوید اهل فولادشهر اصفهان بود که ۲۸ بهمن ۹۲ در زندان شهاب کرمان بی‌گناه اعدامش کردند. نوید استاد تکواندو در شهرمان بود و در کنار این کار با ماشین خودش در تاکسی تلفنی محله کار می‌کرد. ماجرا به این صورت شد که در ۲۷ تیرماه ۱۳۹۱ روزی تلفنی به او شد و از وی خواستند که به علت اینکه راننده هست یک ماشین را از کرمان به اصفهان بیاورد و در قبال این کار مبلغ ۱ میلیون تومان دریافت کند. نوید با وجود بی‌اطلاعی این ماشین را به سمت اصفهان آورد که در راه موتور ماشین آتش گرفت و با صاحب ماشین که شخصی به نام ++++ بود تماس گرفت و مالک خودرو به او گفت ماشین را در خاور بگذارد و به اصفهان بیاید و وی نیز با سادگی این کار را انجام داد و در ایست بازرسی مرصاد کرمان ماشین را گشتند و در باک بنزین ماشین ۲۲ کیلو ۳۰۰ گرم هرویین کشف کردند. خلاصه نوید به مدت ۲ ماه در زندان کرمان بود و با کمک کردن به پلیس بعد از دو الی سه ماه، صاحب ماشین و مواد را دستگیر کردند. با وجود تمام خوشحالی ما که خود فرد مذکور اعلام کرد که تمام مواد مال خودش است و نوید بی‌گناه است اما بعد از یک ماه دادگاه اعلام کرد که نوید هنوز باید در زندان به سر برد. متهم اصلی با وجود پول فراوانی که داشت توانست روند رسیدگی به پرونده را عوض کرده و تمام پرونده را بنام نوید تمام کند. خواهر و مادر نوید خیلی دوندگی و تلاش کردند. پدرش را هم دو سالی بود که از دست داده بود. خانواده‌اش متاسفانه وضعیت مالی خوبی نداشتند که بتوانند وکیل بگیرند. هرکجا رفتند برای وکیل حرف از ۲۰۰ میلیون به بالا بود. به رییس جمهور نامه دادند زیرا امکان ملاقات حضوری نمی‌دادند. چندین بار در دیوان عالی کشور اعتراض کردند اما هیچ جوابی ندادند. به ملاقات رییس کل دادگستری حاج آقا توکلی رفتند پس از کلی تلاش اجازه ملاقات گرفتند، تمام مدارک تکواندو و باشگاهی نوید و حتی استشهاد محلی از همه همسایگان و ورزشکاران تیم‌های ذوب آهن و… و امضای رییس شورای شهر را به ایشان دادند با وجود قولی که دادند و خانواده ایشان را خاطرجمع کردند اما کاری نکردند. خلاصه نوید را در روز ۲۸ بهمن بی‌گناه به پای چوبه دار بردند و اعدامش کردند. الان صاحب اصلی بار در زندان به سر می‌برد با وجود اینکه ۲۰ سال حبس فقط به او خورده و شاید دوباره با پول بتواند تا سال دیگر بیرون بیاید. می‌خواهم این را بگویم: امروز صبح بعد از چند ماه انتظار از دفتر ریس جمهوری به خواهرش زنگ زدند و گفتند می‌خواهیم به درخواستتان رسیدگی کنیم. خیلی جالب بود این همه مدت رسیدگی نکردند الان که کار از کار گذشته بود می‌خواستند کاری کنند. خواهش می‌کنم اعلام کنید که نوید بی‌گناه اعدام شد. تنها کاری که می‌تونم برای شاد کردن روحش کنیم همینه. حداقل شاید با این کار جون چند جوان دیگر را نجات دهیم. مملکت ما جوان را نمی‌شناسد. آرزوهای جوانان را نمی‌بیند فقط می‌کشد و اعدام می‌کند….
نوید چند سال داشت و آیا ازدواج کرده بود؟ متولد ۱۳۶۲ مجرد بود ولی سرپرست مادر و خواهرش بود
آیا سو سابقه داشتند؟ اصلا هیچ سابقه ایی
آیا به وجه ۱ میلیون تومان برای کرمان تا اصفهان شک نکرده بودند؟ فکر نمی‌کنم چرا ما هم خیلی شک کردیم که چرا نوید همچین کاری کرد، شاید هم خود نوید از یه چیزی با خبر بود اما هیچ وقت به ما چیزی نگفت و در پرونده هم ادعای بی‌اطلاعی کرده است.
متهم اصلی از اقوام بودند؟ نه از دوستان قدیمی‌اش
متهم اصلی دارای سابقه قضایی است؟ بله، حتی روزی که گرفتنش با ۱۰ گرم شیشه دستگیر شد اما در پرونده اصلا قید نشد دو تا از برادرهای متهم اصلی هم حدودا ۲سال پیش اعدام شدند
آیا شما و یا خانواده‌اش سعی کردید ماجرا رو رسانه ایی کنید؟ به کجا؟ نمی‌دانستیم ما آنقدر مطمن بودیم به بی‌گناهی نوید که همش فکر می‌کردیم بهش عفو می‌خوره
در مورد روند رسیدگی به پرونده و زمانی که حکم اعدام به نوید دادند کمی توضیح دهید؟ حکم اول نوید دقیقا شهریور ماه بود که به خانوادش اعلام شد اما نوید گفت باید اعتراض بزنیم به دیوان عالی و خواهرش هم اینکارو کرد و تا شش ماه هیچ خبری نشد تا ۲ ماه پیش که دوباره حکم دوم به نوید ابلاغ شد نوید در کمال ناباوری دوباره اعتراض زد اما به اعتراضش جوابی ندادند حتی خواهر نوید پیش رییس کل دادگستری هم رفت تا رسیدگی کنند اما رسیدگی نکردند.
بعد از اعتراض آیا دوباره پرونده بررسی شد و نوید به دادگاه رفت؟ نه اصلا نوید رو به دادگاه نبردند و فقط بهش ابلاغ حکم کردند. سوال ما هم همینه پس جواب اعتراض‌های ما چی شد!؟
به شعبه و به قاضی پرونده اعتراض کردید؟ بله به حکمی که دادند اعتراض کردیم خواستار رسیدگی دوباره شدیم اما توجهی نشد حتی به رییس جمهور هم نامه دادیم جوابی ندادند تا ۲روز پیش تازه زنگ زدند برای رسیدگی اما الان؟
بعد از تماس از نهاد ریاست جمهوری ایا اعلام کردید که روند رسیدگی درست نبوده و شما اعتراض داشتید بله گفتند اگه درخواستی دارید حتما به تهران بیایید و ما هم درخواست حکم متهم اصلی را کردیم
در مورد خانواده نوید بگید الان با از دست دادن نان آور خانواده زندگیشان چطور می‌گذره؟
در مورد مادرشان بگید؟ خیلی بد. مادرش افسردگی گرفتن و هر روز از ساعت ۱ بعد از ظهر تا ساعت ۵ عصر سر مزار نوید هستن به گفته خواهرش زندگیمان شده قبرستان توی خونه هم همه جارو تاریک می‌کنیم نوید برای ما تمام زندگیمان بود
به نظر شما مقصر اصلی کیه متهم اصلی یا اجرا نشدن درست قانون؟ متهم اصلی، اون با پول خودش رو نجات داد
فکر نمی‌کنید گناه کسی که با گرفتن پول جان بی‌گناهی رو گرفته بیشتره تا کسی که پول داده؟ نوید توی دفتر خاطرات زندان نوشته که من واقعا بی‌گناهم
ایا نوید و یا خانواده‌اش از لحاظ مالی مشکل داشتند برای زندگی؟ نه زیاد، مستمری می‌گیرند حدودا ۷۵۰ هزار تومان
درباره شب اعدام توضیح می‌دهی؟ چه احساسی داشتی؟ من نرفته بودم اما خواهرش می‌گفت «ما شبی که نوید دیدیم داغون شدیم، نوید نمی‌تونست درست حرف بزنه و خیلی سعی می‌کرد خودش رو کنترل کنه اما گریه کرد
اگه متهم اصلی حکم اعدام بگیره خوشحال می‌شید؟
بله اگه متهم اصلی حکم اعدام بگیره کمی از داغ دل خانواده نوید کم می‌شه
صحبتی برای بقیه که ممکن مشکل شمارو داشته باشند دارید؟
بله می‌خوام بگم فکر نکنید ضرب المثل‌های قدیمی هنوز پابرجاست، ما با خیال اینکه بی‌گناه تا پای دار می‌ره، بالای دار نمی‌ره تکیه کردیم اما نوید بی‌گناه تا پای دار رفت بالای دار هم رفت ما تا صبحی هم که رفتیم جنازه‌اش رو تحویل بگیریم هم هنوز دلخوش بودیم که نوید اعدام نشده ما خیلی امیدوار بودیم که نوید اعدام نمی‌شه همش منتظر عفو از طرف ریس جمهور و عفو ۲۲ بهمن بودیم.
پاینوشت: اعدام برای هیچکس
“صدای بی صدایان “در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

مختصری در باره ما و سایت عصر آنارشیسم


با نگاهی اجمالی و گذرا به تاریخ آنارشیسم نشان می‌دهد – همانطور که احمد شاملو در باره آنارشیسم می‌گوید:» انسانی‌ترین آرمانی است که دو هزار و پانصد سال پیش برای آسایش انسان‌ها و رسیدن آدمی به کمال مطلوب عرضه شد: – ایده‌های آنارشیستی و آزادمنش را می‌توان تا مکتب فکری لائوتسه در ۲۵۰۰سال پیش پی گرفت اما بصورت رسمی و علنی تحت عنوان آنارشیسم از قرن ۱۸ بسیاری خود را آنارشیست نامیدند و در راه آزادی و آرمانهای انسانی آن مبارزه کردند. با این وجود، هیچ عصری مانند قرن ۲۱ برای رشد اندیشه‌های آنارشیستی آماده نبوده است و به کلامی دگر عصر آنارشیسم آغازی دوباره یافته است.
حتما این سئوال مطرح است که چرا آنارشیسم؟ در پاسخ باید اذعان داشت که دولت و حکومت‌ها در جهان خصوصا سالهای اخیر بنا به اشتباهات فاحش، دردآور و غالبا مرگ آفرین خود از سوی مردم غیر قابل اطمینان شده‌اند و مردم و حتی انتخاب کنندگانشان به نواقص و کاستی‌های ناشی از اتخاذ سیاست‌های اشتباه آنان واقف شده‌اند. همانطور که می‌دانید دولتهای به اصطلاح چپ سوسیالیستی در عرصه جهانی موجودیت خویش را یکی بعد از دیگری از دست دادند و خود نیز به جرگه دولتهای راست پیوسته‌اند.

پیشرفت غیرقابل تصور تکنولوژی خصوصا در قسمت دنیای مجازی و ارتباطات ضمن موثر و مفید بودن آن در بخش معاوضه و مبادله اطلاعات از یک سوی و از سوئی دیگر وسیله‌ای است برای دولت‌ها که بدون اجازه وارد دنیا و حریم خصوصی شهروندان شده و اطلاعاتی که خود می‌پسندند، دریافت کنند. به زبان دیگر کنترل پلیسی فرا‌تر از مرز در ظاهر تحت عنوان مبارزه با خلاف و تروریسم؛ اعمال می‌شود. افشاگری‌های اخیرادوارد اسنودن عمق فاجعه را نشان داد که چگونه دولتهای مدعی دموکراسی حتی اگر منافع آن‌ها مستقیما هم در خطر نباشد! برای کنترل و نفوذ و مهندسی بیشتر افکار عمومی در جهت امیال خویش آزادی وحریم خصوصی مردم را براحتی محدود و نقض می‌کنند.
چنانکه آشکار است: دولت‌ها از منافع و سیاست خودساخته خویش در مقابل خاستگاه انسان و انسانیت حمایت می‌کنند. در بحران‌های مالی جهانی سرمایه داری باتلاش دولت‌ها بدهی بانک‌ها و مراکز مالی – اقتصادی از جیب مردم پرداخت شد. نقش مخرب دولت‌ها در جنگ‌های داخلی و خارجی، به بیراهه بردن مبارزات مردم خاورمیانه و حمایت دیگر دولت‌های موجود از دیکتاتوری‌ها تا آخرین روز زمامداریشان. جلوگیری از ورود پناهجویان به کشورهای غربی و اروپائی و غرق شدن پناهجویان… فساد گسترده و مافیایی دولت‌ها مورد اخیر ترکیه که منجر به دستگیری و برکناری گسترده مقامات به اتهام پولشویی و دریافت رشوه شد و بسیار موارد دیگر که بین تمامی دولتهای دنیای کنونی مشترکند. این‌ها همگی دلایل نشان دهنده بی‌کفایتی دولت‌ها هستند ودیگر اینکه هیچ کنترلی از طرف شهروندان بر عملکرد دولت‌ها وجود ندارد و تجربه نشان می‌دهد که حکومت و دولت‌ها، هنگام فاجعه خود را پاسخگوی مردم نمی‌دانند و ما متاسفانه بطور فزاینده، شاهد نقش مخرب و سرکوبگر آنان هستیم.

در آغاز قرن ۲۱ ما همچنان شاهد انباشت ثروت و تمرکز قدرت و سلطه سرسام آور مذهب بر اندیشه و زندگی انسان و ادامه نابودی محیط زیست و خطر انقراض گونه‌های جانوری‌ای هستیم که سیستم‌ها برای سود آوری بیشتر در حال بهره وری لجام گسیخته از آن‌ها است. ضبط اموال و منابع و ثروتهای عمومی که متعلق به تمامی مردم جامعه است تحت عنوان فریبنده خصوصی سازی و سرازیر نمودن این ثروت‌ها به جیب‌ها و حسابهای بانکی اقلیتی از دست اندرکاران، نزدیکان و وابستگان حکومتی نمونه دیگری از دزدی آشکاری است که امروزه حتی حکومت آخوندی ایران برای عقب نماندن از قافله دزدان جهانی به آن شدت بخشیده است.
با توجه به شرایط امروز جهانی و خصوصا ایران ضروری است که اپوزیسیون حکومت امروز ایران مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد: اپوزیسیون فعلی شامل ده‌ها سازمان و گروه می‌شوند که بخشی از آن به دنبال تشکیل یک دولت کمونیستی هستند و کمونیستهای دولتگرا محسوب می‌شوند و بخش دیگری به دنبال تشکیل دولتهای راست لیبرالیستی هستند که نیروهای راست دولتی محسوب می‌شوند. ناگفته نماند کم نیستند هواداران حکومت‌های استبدادی از نوع نظامی و حتی دینی. ۳۵ سال است که جمهوری اسلامی همچنان بر اریکه قدرت است اما چپ‌های دولتگرا و راست‌های دولتگرا در حالیکه بر سر شیوه حکومتداری دعوا دارند، دعوای خود را بر سر بدیل معرفی می‌کنند. از اینرو اولین قدم این است که معنای بدیل و تفاوت آن با شیوه حکومتداری روشن شود. شیوهٔ حکومتداری امری تئوریک و انتزاعی است که جمعی از نخبگان سیاسی بر اساس آموزه‌های خود و نه لزوماً واقعیات و معضلات جامعه، در اتاقهای فکری خود آن را فرمولبندی کرده و سپس با شیوه‌ها و یا بهتر است بگوییم با حقه‌های مختلف سعی در به کرسی نشاندن آن در جامعه می‌کنند. اما حاصل و نتیجهٔ چنین رویکردی جز حاکمیت عده‌ای قلیل به اصطلاح «نخبگان سیاسی» بر جامعه چیست؟ در چنین حالتی با تصور جایگزینی یکی از جریانهای مخالف بر کرسی حکومت، رویای تغییر جهان در جهت بهبودی تا چه میزان می‌تواند جامه عمل به خود بپوشاند؟ پاسخ این پرسش در گرو درک تمایز میان شیوهٔ حکومتداری و بدیل یا به عبارتی تئوری و عمل است. اگر تئوری در اتاقهای فکر و در غیاب مردم فرموله می‌شود، بدیل در بطن واقعیت و با حضور مردم ساخته می‌شود. بدیل و تغییر از جنس عمل است. آیا بدون عمل جهان تغییر خواهد کرد؟ خیر. بدون عمل نیز بدیلی ساخته نخواهد شد. اما این تغییر جهان از کجا شروع می‌شود؟ از داخل همایش‌ها برای پیدا کردن اشتراکات و رسیدن به توافقات بیشتر؟ یا از دل جایی که بیکاری و فقر بیداد می‌کند؟ ناامنی و استثمار بیداد می‌کند؟ بدیل آن عمل، کنشی است که در واقعیت سیاه جهان نمود پیدا می‌کند و واقعیتی از جهان را به سمت روشنایی تغییر می‌دهد.
طبیبعی است که جریانهای سیاسی مختلف می‌توانند بی‌وقفه بر سر آنچه خود بدیل می‌نامند، مناقشه داشته باشند. اما – تا ابد- هیچ تغییری در جهان ایجاد نخواهند کرد. حتی اگر این اقبال را بیابند که کرسی حکومت را به نفع خود بربایند؛ نخواهند توانست جامعه را در جهت رفع معضلات (نمونه کشورهای اروپای شرقی…) هدایت کنند. زیرا عامل تغییر دهنده و نیروی بدیل ساز یعنی مردم هیچ نقش و جایگاه تغییردهندگی و بدیل سازی در تئوریهای اتاق فکری آن‌ها ندارد. آنچه اکنون وجود ندارد یا به شدت مورد غفلت است این است که چگونه نظم حاکم و وضع موجود در عمل و واقعیت (و نه تئوری محض) کنار زده شود و جامعه آزاد و انسانی جایگزین گردد؟
نظام سرمایه داری جدا از تئوری‌ها و افتراق‌ها و اشتراکاتی که مسلماً آن هم در حیطه تئوری و عمل با آن‌ها دست به گریبان است، یک واقعیت است! بنابراین بی‌مورد نخواهد بود بدیل سرمایه داری نیز رخ نشان دهد! به این اعتبار، بدیل یعنی اینکه اگر نظم کنونی در تسلط سرمایه و سرمایه داری است، در عمل می‌باید دنبال‌‌‌ رها شدن از این نظم مسلط باشیم و در ایجاد جامعه آزاد انسانی کوشا باشیم. بدیل یعنی اینکه چیزی را که در واقعیت وجود دارد، در واقعیت هم شروع کنیم به کنار زدن و جایگزین کردن آن نه در دیالوگ‌های بی‌نتیجه و بی‌انتها.

آنچه در پایان باید گفت این است که هدف از انتشار این تارنما، وارد شدن به مباحث آنارشیستی و نگاهی به بخشی از اخبار و تحلیل مسائل خبری سیاسی روز است. در این تارنما کوشش شده است که مخاطبان با ادبیات آنارشیستی آشنا شوند و خود به قضاوت واقعیت آنارشی و آنارشیسم بنشینند.
پس از انتشار آزمایشی سایت عصر آنارشیسم برای مدت کوتاهی اما اینک با تغییرات جدید در سایت، مجددا آغاز بکار می‌کنیم.
تارنمائی که در پیش رو دارید ثمره کار جمعی عده‌ای از دوستانی است معتقد به فرهنگ آزادمنش و آنارشیستی که مبلغ رفتاری متمدنانه با همه موجودات زنده و طبیعت هستند.

از آنجائی که هیچگونه ادعائی دال بر آگاه بودن به تمامی مسائل جنبش نداریم، لذا علاقمندان را به کار مشترک و همکاری در زمینه تفکر آزادمنش فرا می‌خوانیم.
لازم به ذکر است که مسئول محتوای مطالب نوشته شده ارسالی به سایت نیستیم و مقالات منتشر شده به معنای رد یا تائید محتوای مقالات یا تائید یا رد نویسند یا مترجم مقاله درج شده نیست.
لطفا با طرح نظرات و انتقادات خود از طریق ایمیل برای بهبود سایت به ما کمک کنید.

 آدرس تماس info@asranarshism.com

عصر آنارشیسم

 http://asranarshism.com/


 دوشنبه، ۲۱ بهمن ۱۳۹۲

۱۳۹۲ بهمن ۱۲, شنبه

رادیو آنارشی : رابطه آنارشیسم و همجنسگرایی چیست؟

رابطه آنارشیسم و همجنسگرایی چیست؟ شما را به مشارکت در این گفتگو هم مستقیما هم از طریق ضبط کردن صداتون یا ارسال نظر کتبی‌ تون دعوت می‌کنیم. لطفا به بحث‌هایی‌ که در گفتگو مطرح شدند توجه فرمایید: بحث ۱ ) ریشه‌ اعتقادات تبعیض آمیز مربوط به "عرفِ جامعه" است که از مذهب آمده ؛ بحث ۲ ) در تحقیقات علمی‌ نشان داده شده که همجنسگرایی مشخصاً طبیعی است چون ا ) همجنسگرایی یک گرایش بیولوژیک است و انتخابِ افراد نیست، ب ) همجنسگرایی در طبیعت و حیواناتِ دیگر بسیار دیده میشود ؛ س ) ژنِ همجنسگرا در مردان باعث تولید مثل بیشتر در خانواده میشود (توسط خواهرِ مردِ همجنسگرا) ، د ) مردان همجنسگرا در نگهداری بچه‌ها استعداد دارند و نقش‌های بسیارِ با ارزشی در جامعه بازی میکنند ؛ بحث ۳ ) از لحاظِ انسانی‌ و دموکراتیک حقوق اقلیت‌ها باید همیشه تضمین باشند ولی‌ تضمینِ حقوق اقلیت‌ها به نفع کلِ جامعه هم هست چون بهانه ی اصلی‌ِ دیکتاتور‌ها برای حبسِ کلِّ جامعه مقابله با اقلیت‌ها هست ؛ بحث ۴ ) آنارشیست‌ها به نوبه خودشون وظیفه دارند برای همجنسگرا‌ها مبارزه کنند چون مدافع آزادی‌های تک تکِ افرادِ جامعه هستند و همجنسگرا‌ها مشکلات امنیتی در ایران بیشتر دارند. در تاریخ هم دیده میشود که آنارشیست‌ها و همجنسگرا‌ها در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی و فرهنگی‌ بسیار به هم نزدیک بوده اند. برای تماس و مشارکت در این گفتگو می توانید با فیسبوک شبکه آنارشیستی تماس برقرار کنید

۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

هنر اعتراضی در ایران


پیج فیسبوکی هنر اعتراضی در ایران که اخیرا راه اندازی شده است واقعا دیدنی است و کلا باید از هر نوع هنر معترض و نقاد حمایت کرد و دراشاعه و بسط آن به منظور گسترش هنر اعتراضی حمایت کرد.
هنر اعتراضی ,خلاق و تابو شکن است و به مرزهای ممنوعه با درایت خاص هنری وارد می شود و سر مخاطب را به سنگ تعقل تدبیر و اندیشه می کوبد .
هنرمند معترض هنر را همچو سنگی بر سر تابوها می کوبد و تابو شکنی می کند.
هنر اعتراضی تابو شکن و تقدس زدا است و با استفاده از قدرت تخیل انسانی, هنر رئالیستی و هنر تخیلی را پیوند ناگسستنی می دهد.
 در نتیجه هنر "سور استراکچر" مولود ذهن هنرمندان اعتراضی امروز ایران است که از مرز دین و انسداد سیاسی گذشته و افق های تازه ای را پیش روی اعتراضات آینده باز می کند......

۱۳۹۲ آذر ۱۰, یکشنبه

«صدای بی صدایان» در دفاع از زندانیان و محکومان به اعدام غیرسیاسی



هدف ما دفاع از هر کسی است که به اتهامات یا به دلایل غیرسیاسی در زندان به سر می برد و یا حکم اعدام برایش صادر شده است. به باور ما، دستگاه قضایی رژیم جمهوری اسلامی، ناعادلانه و غیرانسانی است؛ چرا که قوانین جزایی آن که بر اساس شریعت اسلامی است، به علاوه دیگر سیاستها و قوانین ناعادلانه رژیم، عامل اصلی ناهنجاری های اجتماعی در ایران است
.
ما مخالف اعدام و مخالف زندان هستیم و آن را غیرانسانی می دانیم و از همه زندانیان با هر جرمی دفاع می کنیم و معتقدیم که با زندانیان غیرسیاسی همانند زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی رفتار ضدانسانی صورت می گیرد. احساسات و سرنوشت خانواده های این زندانیان نیز برای ما مهم است؛ چرا که خانواده زندانیان سیاسی عموما از خانواده زندانیان اجتماعی در وضعیت بهتری در نزد افکار عمومی قرار دارند، و خانواده های زندانیان اجتماعی بی پناه تر هستند و درد فقدان عزیزان خود را باید به تنهایی به دوش بکشند.
از دید ما، بسیاری از کسانی که در زندان به سر می برند و حقوق انسانی شان پایمال می شود، عمدتا از طبقه محروم جامعه هستند، و بنابراین، خود و خانواده های شان نیاز به کمک و حمایت دارند. به باور ما، زندان طرد کسانی است از افراد جامعه که دچار مشکل شده اند. وقتی کسی در زندان به همراه کودکش به سر می برد، به او تجاوز می شود یا با او برخورد غیرانسانی می شود، دیگر فرقی نمی کند که زندانی سیاسی باشد یا غیرسیاسی. وقتی کسی را در زندان شکنجه می کنند، برای ما فرقی نمی کند که جرمش چیست .
ما تلاش می کنیم که با کمک مردم، اسامی اعدام شدگان و محکومان به اعدام و زندانیان اجتماعی را جمع آوری کنیم و رفتاری که با آنها شده است را منعکس کنیم و منبعی باشیم مانند یک بانک اطلاعاتی حقوق بشری که ظلم هایی که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نسبت به آنها روا داشته است را افشا کنیم. حمایت از زندانیان گمنام، محروم و بی پناه از جمله وظایف ماست؛ و امیدواریم به مرور بتوانیم پای درد دل آنها و خانواده شان نیز بنشینیم.
لطفا مطالب خود را از طریق پیام خصوصی در فیسبوک به شکل ناشناس و با اسم مستعار برای ما بفرستید تا منتشر کنیم. می خواهیم بدانیم و به دنیا نشان دهیم که چه برخوردهای غیرانسانی ای با زندانیان اجتماعی در ایران می شود و چه مشکلاتی برای خانواده های آنها به وجود آمده است. امیدواریم با کمک مددکاران اجتماعی و وکلا و خانواده ها و مردم بتوانیم صدای بی صدایان زندانی باشیم. به یاد داشته باشیم که زندان فرار از حل معضلات اجتماعی است و حکم قرنطینه کردن کسانی را دارد که به آن دچار شده اند. پس زندان و اعدام، راه مبارزه با ناهنجاریهای اجتماعی نیست.

«صدای بی صدایان»
دوشنبه، ۴ آذر ۱۳۹۲

صفحه فیسبوک «صدای بی صدایان» " در دفاع از محکومان به اعدام و زندانیان غیر سیاسی و خانواده های آنان"

 

https://www.facebook.com/sedaye.bisedayan
 

۱۳۹۲ آبان ۱۲, یکشنبه

به احتمال زیاد تو نیز یک آنارشیست هستی...٬ برگردان از الهه بقراط

الاهه بقراط

به احتمال زیاد تو نیز یک آنارشیست هستی...٬ برگردان از الهه بقراط

بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌ و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید! هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید، شما یک آنارشیست هستید! 


دیوید گرابر
برگردان از الاهه بقراط
شاید شما هم جایی شنیده باشید که آنارشیست‌ها ظاهرا کیستند و چه اعتقادی دارند. احتمالا همه آن چیزی که شنیده‌اید، مزخرف است. زیرا خیلی‌ها فکر می‌کنند آنارشیست‌ها طرفدار خشونت، هرج و مرج و ویرانی و علیه هر شکلی از نظم و سازمان‌یافتگی هستند، یا اینکه نیهیلیست‌های دیوانه‌ای هستند که می‌خواهند همه چیز را از بین ببرند. همه اینها به شدت غلط است. آنارشیست‌ها خیلی ساده به این اعتقاد دارند که انسان‌ها می‌توانند مناسبات خوبی با یکدیگر برقرار کنند بدون آنکه لازم باشد کسی آنها را به آن مجبور کند. آنارشیسم در واقع یک ایده بسیار ساده است. اما صاحبان ثروت و قدرت از دیرباز آن را به شدت خطرناک قلمداد می‌کنند.
به زبان ساده، آنارشیسم بر دو فرض بنیادین قرار دارد:
یکی اینکه، انسان‌ها در یک شرایط معمولی آنقدر خردمند و نجیب هستند که آنها را به حال خودشان گذاشت تا خود و جامعه خویش را سازماندهی کنند بدون آنکه لازم باشد به آنها گفت چگونه.
دیگر اینکه، قدرت فاسد می‌کند.
در آنارشیسم موضوع بیش از هر چیز بر سر این است که آن شهامتی را ایجاد کرد که به وسیله آن بتوان آنچه را دور و بر ما روی می‌دهد، واقعا جدی گرفت و بر روی آنها به طور مداوم و تا به آخر تأمل کرد. ممکن است عجیب به نظر آید اما در بسیاری از نکات تعیین کننده، شاید شما نیز احتمالا آنارشیست باشید حتا اگر آن را ندانید. به چند نمونه در زندگی روزانه نگاهی می‌افکنیم:
نمونه یک: شما در صف یک اتوبوس که پر از مسافر است ایستاده‌اید. آیا منتظر می‌مانید تا نوبت شما برسد، و دیگران را هُل نمی‌دهید، اگرچه تا چشم کار می‌کند از هیچ پلیس و مأموری خبری نیست؟
اگر پاسخ شما «بله» است، شما مانند یک آنارشیست رفتار کرده‌اید! اصل اساسی آنارشیستی چیزی جز خودسازماندهی نیست: انسان‌ها حتما نباید با یک مجازات تهدید شوند تا به توافق‌های خردمندانه در مناسبات با یکدیگر برسند و یا به شایستگی و احترام با یکدیگر برخورد کنند.
همه انسان‌ها فکر می‌کنند در این موقعیت هستند که عاقلانه رفتار کنند. اگر شما فکر می‌کنید که ما به قوانین و نهادهای حقوقی نیاز داریم، تنها به این دلیل است که نمی‌خواهید باور کنید که بقیه انسان‌ها نیز خود را در همان موقعیت می‌بینند! اما، آیا همه این انسان‌ها درست همان گونه که شما درباره آنها فکر می‌کنید، راجع به شما فکر نمی‌کنند؟
آنارشیست‌ها این گونه استدلال می‌کنند که بخش بزرگی از رفتارهای ضداجتماعی که سبب می‌شوند ما به این بیندیشیم که به ارتش، پلیس، زندان و دولت‌ها نیازمندیم تا زندگی ما را کنترل کنند، بر پایه بی‌عدالتی‌های سیستماتیک بروز می‌کند که اتفاقا در وهله نخست به وسیله همان ارتش، همان پلیس، همان زندان‌ها و همان دولت‌ها به وجود می‌آیند.
انسان‌ها عادت کرده‌اند که اگر با آنها طوری رفتار شود که انگار عقیده‌شان هیچ اهمیتی ندارد، خشمگین و بدبین می‌شوند و حتا دست به کارهای خشونت‌آمیز بزنند، چیزی که تا حدی به درستی به دارندگان قدرت این امکان را می‌دهد که ادعا کنند عقاید این انسان‌ها اعتباری ندارد. اما اگر این انسان‌ها دریابند که عقاید آنها به اندازه عقاید دیگر انسان‌ها اعتبار دارد، آنگاه به طرز عجیبی معقول و منطقی می‌شوند.
خلاصه اینکه، آنارشیست‌ها معتقدند بیش از هر چیز این قدرت و تأثیرات قدرت است که انسان‌ها را بی‌فکر و بی مسئولیت به بار می‌آورد.
نمونه دو: آیا شما عضو یک کلوپ، یک باشگاه ورزشی یا سازمان‌هایی هستید که داوطلبانه تشکیل شده‌اند و در آنها تصمیمات نه از بالا بلکه بر اساس دمکراسی از پایین گرفته می‌شود؟
بله؟ در این صورت به سازمانی تعلق دارید که بر اساس اصول آنارشیستی عمل می‌کند!
یک اصل اساسی دیگر آنارشیستی تعلق داوطلبانه است. در واقع، خیلی ساده، در آنارشیسم مسئله بر سر این است که اصول حقیقی دمکراسی را در زندگی روزانه پیاده کرد. البته با این تفاوت که آنارشیست‌ها به جامعه‌ای اعتقاد دارند که در آن همه چیز بر اساس این اصول سازماندهی می‌شود و در آن همه گروه‌ها با موافقت داوطلبانه اعضا تأسیس شده‌اند. به این ترتیب اشکال سازمانی پایگانی [هیرارشی] و نظامی، که به وسیله یک سلسله فرمان از بالا به پایین شکل می‌گیرد، مانند ارتش، دستگاه اداری یا شرکت‌های بزرگ دیگر ضرورتی ندارند.
شاید شما باور نمی‌کنید که چنین دنیایی ممکن باشد. اما هر بار وقتی که شما بر اساس یک همگرایی و نه تهدید به یک توافق دست می‌یابید، هر بار که شما پیمان‌های داوطلبانه با کسی می‌بندید یا با او توافق می‌کنید و یا به یک نتیجه مشترک می‌رسید، به طوری که در روند آن بر مشکلات و یا نیازمندی‌های دیگران آگاهی می‌یابید، شما یک آنارشیست هستید، حتا اگر هنوز بر آن آگاهی ندارید.
آنارشیسم همان چیزیست که انسان‌ها، وقتی به آنها اجازه داده شود، آنچه را انجام بدهند که دلشان می‌خواهد و همان چیزیست که بتوانند با انسان‌های آزاد دیگری وارد همکاری شوند که بر آن مسئولیت متقابلی که با خود چنین آزادی‌ای را می‌آورد، آگاه هستند. این، ما را به یک نکته تعیین کننده دیگر می‌رساند: در حالی که انسان‌ها، هنگامی که با دیگران به طور برابر روبرو می‌شوند، می‌توانند خردمند و با ملاحظه باشند، اما در طبیعت آنهاست که به محض اینکه یکی بر دیگران قدرت مسلط می‌یابد، این موقعیت [برابر] را از دست بدهند. اگر انسان‌ها به قدرت مجهز شوند، آنگاه از آن تقریبا بدون استثناء به این یا آن شکل سوء استفاده خواهند کرد.
نمونه سه: آیا گمان می‌کنید بیشتر سیاستمداران آدم‌های خودخواه و از خودراضی هستند که فقط به فکر ترقی خودشانند و منافع عموم برایشان هیچ اهمیتی ندارد؟
اگر پاسخ‌تان بله است، پس، از انتقاد آنارشیستی به جامعه امروزی، دست کم به طور کلی، حمایت می‌کنید. آنارشیست‌ها معتقدند که قدرت فاسد می‌کند و کسانی که در تمام زندگی برای قدرت تلاش می‌کنند، آخرین کسانی هستند که باید در سپردن این قدرت به آنها اعتماد کرد!
آنارشیست‌ها معتقدند نظام اقتصادی کنونی انسان‌ها را بیشتر برای خودپسندی و بی‌رحمی آنها پاداش می‌دهد تا برای رفتار درست و مشفقانه آنها. بسیاری از انسان‌ها به این سخن باور دارند. تفاوت در این است که بسیاری فکر می‌کنند نمی‌توان کاری علیه آن کرد، یا، آن گونه که نوچه‌های قدرتمندان مانند ترجیع‌بند همواره تکرار می‌کنند، هر کاری اوضاع را خراب‌تر از آنچه هست خواهد کرد.
اما اگر هیچ کدام از اینها درست نباشد، چه؟
آیا دلیلی وجود دارد که توضیح داد چرا ما چنین فکر می‌کنیم؟ بیشتر پیش‌بینی‌ها درباره یک دنیای بدون دولت‌های ملی و یا بدون سرمایه‌داری با بررسی‌های دقیق نشان می‌دهد که همگی از اساس غلط بوده‌اند. جوامع بسیاری بدون دولت وجود داشته‌اند. در بسیاری از نقاط جهان انسانی‌هایی هستند که همین امروز خارج از کنترل دولت‌ها زندگی می‌کنند، بدون آنکه همدیگر را از بین ببرند. آنها مانند خیلی از انسان‌های دیگر خیلی ساده زندگی خودشان را می‌کنند. وقتی در این تأمل می‌شود که چگونه می‌توان این را در یک جامعه پیچیدهِ شهریِ فنی پیاده کرد آنگاه با سلسله‌ای از پرسش برخورد می‌کنیم که برایشان پاسخی نداریم چرا که کمتر کسی درباره‌‌اش می‌پرسد. آنارشیست‌ها فکر می‌کنند درست همین پرسش‌ها را باید مطرح کرد.
نمونه چهار: واقعا شما به آنچه برای فرزندانتان تعریف می‌کنید (یا والدین شما برای شما تعریف کردند) باور دارید؟
«موضوع سر این نیست که چه کسی شروع کرد»، «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد»، «وسایل‌ات را مرتب کن»، «آنچه را بر خود نمی‌پسندی، بر دیگری مپسند»، «به آدم‌ها برای اینکه مثل تو نیستند، بدی نکن». شاید ما باید سرانجام تصمیم بگیریم که وقتی به فرزندانمان می‌گوییم چه چیز خوب است و چه چیز بد، بدانیم که آیا می‌خواهیم به آنها دروغ بگوییم؟ یا اینکه آماده هستیم خود مطالبات خویش را جدی بگیریم. اگر واقعا درباره این آموزش‌های اخلاقی بالا به طور جدی اندیشه کنیم، آنگاه خیلی زود از آنارشیسم سر درخواهیم آورد.
مثلا به این یکی توجه کنید: «یک بی‌عدالتی، بی‌عدالتی دیگر را از بین نمی‌برد». اگر واقعا این حرف را جدی بگیریم، آنگاه تقریبا همه جنگ‌ها و همه سیستم حقوق کیفری پا در هوا خواهند شد. عین همین درباره تقسیم کردن وجود دارد.
مرتب به بچه‌ها می‌گوییم که آنها باید یاد بگیرند به نیاز دیگران توجه کنند و چیزی را که دارند تقسیم کنند و همدیگر را متقابلا حمایت کنند. ولی بعد که پا به دنیای واقعی می‌گذاریم این تصور را داریم که همه انسان‌ها به طور طبیعی خودخواه و در حال مسابقه دادن با یکدیگر هستند. یک آنارشیست در اینجا به این نکته توجه خواهد داد که آنچه ما به بچه‌هایمان می‌گوییم، درست است! در عمل هر دستاورد بزرگ در تاریخ بشریت و هر کشف و هر آنچه زندگی ما را به یک زندگی خوب تبدیل می‌کند، بر اساس همکاری و تعاون و کمک متقابل بنا شده است. بسیاری از انسان‌ها امروز برای دوستان و خویشان خویش بیشتر پول خرج می‌کنند تا برای خود. به احتمال زیاد همیشه افرادی وجود خواهند داشت که فکر می‌کنند همیشه در حال رقابت و مبارزه با همنوعان خود هستند. ولی با این همه دلیلی وجود ندارد که چرا باید جامعه را به چنین رفتاری تشویق کرد یا حتا انسان‌ها را تحریک کرد که بر سر نیازهای اساسی خود با یکدیگر مبارزه کنند.
نمونه پنج: آیا فکر می‌کنید که انسان‌ها از اساس در وجود خود فاسد و بد هستند یا گروه‌های معینی (زنان، رنگین پوستان، انسان‌های متوسط که نه پولدارند و نه دانش‌آموخته) حقیرند و باید توسط کسانی که بالاتر از آنها هستند، حکومت شوند؟
اگر پاسخ شما «بله» است، پس شما واقعا یک آنارشیست نیستید. اما اگر پاسخ شما «نه» است، پس نود درصد با اصول آنارشیستی مطابقت دارید و احتمالا بر اساس همان اصول نیز زندگی می‌کنید. هر بار که شما با یک انسان دیگر با ملاحظه و احترام برخورد می‌کنید، یک آنارشیست هستید. هر بار که شما به جای تصمیم گرفتن به عنوان یک فرد، با یافتن توافق‌های خوب و یا گوش دادن به دیگران، بر تفاوت‌های خود با آنها غلبه می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید. هر بار که شما در موقعیتی قرار داشتید که می‌توانستید با زیر فشار قرار دادن کسی، خودتان به جای او تصمیم بگیرید ولی به جای این کار، با خردمندی و عدالت به همان شخص رجوع دادید، شما یک آنارشیست هستید. هم چنین هر بار که شما چیزی را با دوستانتان تقسیم می‌کنید، و یا با همدیگر تصمیم می‌گیرید چه کسی ظرف‌ها را بشوید و یا عادلانه رفتار می‌کنید، شما یک آنارشیست هستید.
حالا ممکن است شما بگویید همه اینها خوب و قشنگ است برای اینکه بتوان در یک گروه کوچک با همدیگر کنار آمد. اداره یک شهر یا یک کشور اما موضوع دیگریست. البته شما تا اندازه‌ای حق دارید. حتا اگر بتوان جامعه را غیرمتمرکز کرد و قدرت را تا جایی که ممکن است به انجمن‌های کوچک سپرد، باز هم چیزهایی وجود دارد که می‌باید آنها را در سطوح بالاتری هماهنگ کرد: از برنامه پرواز هواپیماها تا تصمیم درباره اهداف تحقیقات پزشکی. اما تنها به این دلیل که چیزی پیچیده است، به این معنا نیست که نمی‌توان آن را بر اساس تصمیم مشترک پیش برد.
آنارشیست‌ها ایده‌ها و دیدگاه‌های مختلفی درباره خودگردانی جوامع پیچیده تدوین کرده‌اند که توضیح آنها در این مقاله نمی‌گنجد. در اینجا به دو اشاره بسنده می‌کنیم: نخست اینکه، انسان‌های بسیاری وقت زیادی را صرف کردند تا مدل‌هایی برای یک جامعه واقعا دمکراتیک و سالم ارائه دهند. دیگر اینکه، هیچ آنارشیستی ادعا نمی‌کند که یک طرح بی عیب و نقص دارد. ما مطلقا نمی‌خواهیم یک جامعه قالبی و از پیش آماده شده تحمیل کنیم. در حقیقت ما خود نیز حتا به بخش کوچکی از مشکلاتی که بر سر راه ما برای رسیدن به جامعه‌ای که در آن تصمیمات به طور مشترک به وسیله همه شهروندان گرفته ‌شود، آگاه نیستیم. با این همه مطمئن هستیم تا زمانی که ما به اصول خود که چیزی جز احترام و انسانیت نیست، وفادار بمانیم، ابتکارات بشری می‌تواند همه این مشکلات را از میان بردارد.
*دیوید گرابر، مردم شناس 52 ساله آمریکایی، پژوهشگر و استاد دانشگاه در لندن، از بیش از سه دهه پیش یک آنارشیست شناخته شده است.

منبع:
http://faszinationmensch.com/2013/09/20/mit-hoher-wahrscheinlichkeit-bist-auch-du-ein-anarchist/

۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

پاسخ پیج"بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان 8 سال جنگ خانمان سوز" به نعیمه اشراقی


پاسخ پیج"بازماندگان شهدا ,جانبازان ,آزادگان و رزمندگان 8 سال جنگ خانمان سوز" به نعیمه اشراقی:
نعیمه اشراقی در فیسبوک خود نوشت: «جوک دیگری را که برای امام تعریف کردیم و همیشه به شوخی یاد می‌کردند این بود. امام خمینی:‌ ای پاسداران بیوه شهدا را بگیرید‌ ای کاش من هم یک پاسدار بودم.»
آنگاه که همرزمان ما و عزیزان ما در جبهه های جنگ دلاورانه می جنگیدند خمینی ملعون به سرنوشتی که ما را دچار آن کرد می خندیده است.
بله ما هم بر این باوریم که جان و مال مردم ایران و مخصوصا جان پدران شهید و فرزندان شهید و همرزمان شهید ما نیز در این جنگ بازیچه جاه طلبی پدربزرگتان واقع شده است.

 همین تفکر رذیلانه خمینی بود که بسیاری از کسانی که در جنگ همسرانشان کشته شدند مجبور شدند که با برادران آنها ازدواج کنند و خاطرات تلخ خانم زهرا واعظی فرزند شهید که مادرشان را مجبور می کنند که با برادر شهید یعنی عموی خانم زهرا واعظی ازدواج کنند و بخوانید خاطرات تلخی که در سینه فرزندان شهدا مانده است و شما پست فطرت ها رذیلانه به همین سرنوشت شومی که برای آنها رقم زدید خنده های شوم سر می داده اید.

ما هم معتقدیم که خمینی پلید بود و همین جمله شما اثباتی است بر پلیدی خمینی که با شستشوی مغزی کودکان زیر 18 سال که باید جایشان در مدرسه باشد با کمال بی رحمی و وقاحت با وعده دادن کلید بهشت آنها را بر روی مین فرستاد و به کشتن داد. 
طبق آمارهای خود حاکمیت  32275 نفردانش آموز و 2608 نفر دانشجو به کشتن داده شدند.
خمینی پلید و حاکمیتش بهترین فرزندان این مرز و بوم را یا در جبهه های جنگ به کشتن داد یا در زندان ها قتل عام کرد مانند کشتار مبارزین زندانی در سال 1360 و 1367  و یا در خیابان ها مانند سال 1388 بی رحمانه کشت.



پاینوشت : نوشته ها و شکوائیه های خانم زهرا واعظی فرزند شهید واعظی خطاب به پدر, مادر, پدر ناتنی و کشورش

 

پدر جان سلام


پدر جان سلام
امیدوارم که منو به خاطر بیاری .
همیشه از اینکه تو منو می شناسی یا اصلا چطور به خاطر می یاری ذهنم درگیر بود .
والان می خوام از خودت بپرسم.آخه همیشه می گفتن شهدا زنده اند !!!
ای بابا اگه زنده بودی پس چرا این همه دیدی و دم نزدی ؟
گربه زبونتو خورده بود یا دستت از خونه کوتاه بود؟
جون من بگو لحظه ای که تصمیم گرفتی بری چی تو ذهنت بود؟
ندیدی زن جوونت بارداره؟ندیدی 4تا بچه قد ونیم قد چطور از دور نگاهت می کنند؟
حتی ثانیه ای فکر کردی زندگی ادامه داره برای اونا ،ولی به چه قیمتی ؟
به چی رسیده بودی که قمار به این بزرگی رو کردی؟
نمی خوام به اهداف و عقایدت توهین کنم،ولی سالهاست ذهنم درگیره.
راستشو بگو به بتیاد شهید پشتت گرم بود یا خیالت از دولت فاسد راحت بود؟
لحظه مرگ نترسیدی؟پشیمون نشدی ؟حتی یه ذره دلت برا ما تنگ نشد؟
فکرشو می کردی برادرت بشه زالوی دندون تیز کرده؟
معلومه که فکر نکردی ،برای چی داری میری!!
چون اگه می دونستی بعداز تو زمان برای ما متوقف می شه ،نمی رفتی.
اگر می دونستی خودت با دستای خودت به جای قبر ،چاه عمیقی برای پاره های تنت می سازی ،بازم می رفتی؟
شاید تو برای خاکت یه دفعه رفتی،ولی ما برای این خاک لحظه لحظه های شاد وعادی زندگیمونو دادیم.
بعد از تو زندگی ادامه داشت ولی جنگ تمام نشد!
چه خیال خامی با دوستات داشتی که از ترس گذشتید؟!
حتما می دونی که بعد از تو یه دولت پدر خوانده داشتیم وباز هم یتیم تر از همیشه بودیم.
می دونی که هنوز نتونستم مرام کثیف بنیاد شهید رو باور کنم.
نمی دونی من همیشه حس یه بچه عقاب رو داشتم .عقابی که از بچگی هی پراشو می چیدن که نپره ،ولی یادش نرفت که عقابه.
آره پدر من ،من همون بچه ندیده توام که الان دارم از دور بهت نگاه می کنم.هنوزم نمی دونم منو می بینی یه نه؟ولی مطمئنم صدامو می شنوی چون همیشه باد خاکو از زمین بلند می کنه و تو هوا می چرخونه .


با همه احترام دخترت زهرا




مادر عزيزم سلام ,نمی پرسم چطورین ؟



مادر عزيزم سلام 
نمی پرسم چطورین ؟چون از احوالتون خبر دارم .فقط نمی دونی چقدر الان به وجودت نیاز دارم که به سئوالهام جواب بدی .
مادرم هنوز نفهمیدم چرا وقتی چهار سال و نیمه بودم وهمگی با هم رفتیم به دیدن کاخهای با شکوه شاه ،(وای که چقدر زیبا بودن یادته؟)
یدفعه دو سال و نیم اونجا گم شدیم و وقتی دنبالت می گشتم فهمیدم که اونجا اسمش دیگه کاخ نیست وپروشگاه ست.!!
چون همه اونهایی که مثل ما اومده بودن هر روز اونجا بودن؟؟!!
نمی دونم چرا ؟فقط چند ماه یه بار پیدات می کردم؟!چرا مثل قفس ،تقسیم بندیمون کردن ؟
چرا وقتی به زور قبول کردی زن عمویم بشی ،برگشتیم خانه ؟!
یعنی بنیاد شهید اینقدر نگران جوانی تو وبی پدری ما بود؟؟
می دونی مادرم اگه ماهی بودی از اشکهایی که این سی سال هر روز برای مددکارا می ریختی ،الان برای خودت دریایی داشتی!چی می خواستی ازشون ؟
می خواستی یک عمر زندگی اجباری رو پس بدی یا خودتو پس بگیری ؟
اونها حتی می گفتن ،دیوانه ای ؟!البته راست می گفتن ،چون فقط تو یادت می رفت که غذای زالو چیزی جز خون نیست وتو هر روز برایشان خون گریه می کردی ..
سی سال هر روز می رفتی ،ولی نمی دانم چرا هر روز نا امیدتر از دیروز بودی؟
تو به آنها امید می دادی یا اونها از تو امید می گرفتن.
تو هیچ اختیاری تو زندگیت نداشتی ولی اختیار تام داشتی تا اجازه بدی دشمنانت ذره،ذره به جرم زن بودن تو را امید وارتر از همیشه به قتل برسانند.
آه ه ...
خلاصش کنم مادرم ،نگران ودلتنگ همه خستگی هاتم.کاش اینجا بودی تا مثل همیشه ذهنمو پرت کنی از زنجیری که به گردن داری واجازه ندی بفهمم که ما برهنه خوشحالیم ،چون ما اجزای اصلی توَهم بنیاد شهیدیم و ،وظیفه داریم این توَهم رو بزرگ تر کنیم .چون مردم کشورمان ما را به سبب این تراژدی خوشبخت می دانند.
نمی دانند که ما هم زیستی مسالمت آمیز با زالو رو درون برکه ی کشورمان خوب یاد گرفتیم.ولی مادرم من دیگه نمی خوام منبع زالو باشم ،می خوام کسی باشم که راه برکه را باز کنم تا شاید آبی زالوها را با خودش به جای دیگری ببرد.
چون می دانم ما می تونیم فرار کنیم ،ولی نمی تونیم از دیده زالو پنهان بشیم!
به امید فردایی روشن تر
دخترت زهرا




کشور عزیزم سلام!



منبع عکس

این منم ،فرزند خودت،
همونی که بهش می گفتی :فرزند شهید!.........
آره این منم ،همون بچه ای که قبل از چشم باز کردن در این دنیا ،بزرگ شدم .
اونم به لطف تو!!
می دونی چرا؟!
چون دخترت اصلا بابایی نبود ،ولی عاشق مردونگی یی شد که تو ،در وجودش تربیت کردی!...
ببخشید که بهتون (تو)،می گم ،این از حس نزدیکی من به شماهاست !آخه عادت ندارم به نزدیکانم ،شما بگم !.....
عزیزترینم
اصلا میدونی چند وقته از خونه رفتم !؟؟ بایدم ندونی چون از اول خونه خرابم کردی .
به لطف تو به اسرار راز پی بردم .با نور روشن اسلامی که هنوزم پاسخی برایم ندارد ،الان ایمان دارم به خدایی که تو می خواستی در خودت به من نشان دهی.
خوب یاد گرفتم که زبان تو،زبان عمل عکس ،بازخورده عکسه !!!!!!!!......
همه وجودم
چرا اینقدر خودتو اذیت کردی تا به من بفهمانی که من یک ایرانیم وخدا یکی است وهمه اینها را میتوانم در هر جای این دنیا پیدا کنم..............
با اسلامت منو به خود باوری ی ،خدای اصلی خودم رسوندی .ازت بسیار ممنونم !.....
29 سال منو خوب تربیت کردی ،چون الان که در بلاد کفر م ،می تونم مثل یک فرشته ،سبک بال بخندم وبدون هیچ ترسی اعتراف کنم که،همه اون بهشت و جهنمی که منو ازش می ترسوندی ،در واقع :نفس خود تو بود که منو به راه راست هدایت کرد.
هر وقت تو کلاست بودم ،یتیم شهیدی بودم ،میان آغوش تنگ پر خارت ،که یادم دادی چطور در این تن ،فراموش کنم که مادرم به خاطر تو ،ناموسش رو دو دستی تقدیم تو وخانواده ات کرده......از یاد ببرم که به خاطر اسلام تو به گاه رفتم و به اجبار زیر دست هم خونی بزرگ شوم که ،ذره ذره خونمو می مکید ومن مصمم تر از همیشه یاد می گرفتم که،زمین خدا بزرگ تر از آن است که فقط منو تو در آن نفس بکشیم.
می دونم هنوزم منو به یاد نیاوردی ،ولی برایت نوشتم که بگم نگران من نباش ،چون به لطف تو روحم با تغییر صیقل خورده و خوب می تونه از خودش در برار افکار منفی اسلامت محافظت کند.
عزیز ترینم ،نمی دونی اینقدر دلم تنگته که اصلا به دلم نمی رسه !!.....
نمی دونی چقدر ممنون دیوانه خوانه ای هستم که منو توش بزرگ کردی ،چون به لطف اون الان 100%مطمئنم که من
زهرا واعظی ،فرزند شهید علی اکبر واعظی ویک ایرانیم
فقط یه ایرانی
بازم برات می نویسم .خیلی نگرانتم .همان طور که پدرم بود!!

نا پدری عزیزم سلام




نا پدری عزیزم سلام
می خوام باهات حرف بزنم.می خوام حرفهایی که یه عمر تو گلوم گیر کرده بهت بگم.
خوب گوش بده.
لعنت به تو.اره به تو که اجازه ندادی بچه باشم.نذاشتی لمس پدرو حس کنم .تو ذهنم وقتی به تو می رسم اینقدر با خودم درگیرم که هنوز نمی دونم دوستت داشتم یا ازت متنفر بودم؟
شاید در تو دنبال یه نشونه می گشتم.
چرا منو به حاله خودم رها کردی؟
تو خودتم دختر داشتی.چطور دلت اومد ما رو با همه چی عوض کنی؟تو هم خون ما بودی.چرا بهم نگفتی نرو؟
چرا همیشه منت میذاشتی که به ما لطف کردی.
من هنوز معنی لطف تو رو نفهمیدم.
اینکه صاحب اموالمون بشی یا جلو چشمام ذره ذره خواهرو مادرمو با کتک بکشی؟
یا اینکه بی هیچ عذاب وجدانی ما و خیلی ها رو به دولت بفروشی.
راستشو بگو کشتن حست هیچ زجری نداشت؟
تو می دونستی ما جز تو کسی رو نداشتیم.
می دونی هنوزم حالم این روزا بدتر از همه است.
راستشو بگو ،بگو که همش یه بازی بود.چقدر دوست داشتی به این ناپدری بودنت افتخار کنم.؟
همیشه ازت متنفر بودم ،ولی در واقع نبودم!
همیشه منتظر بودم بیای و بگی عزیزانم من اینجام
چرا همتون دل ما رو شکستین؟
هنوز نمی دونم اسلام چه مزیت بزرگی برات داشت که این طور برادر کشی که نه خون برادرتو بعد از خودش هم از ما خوردی.
می دونم مثل یه بچه دارم باهات حرف می زنم ولی وقتی مجبورم به تو فکر کنم ناخواسته همون بچه ای می شم که هنوز نمی فهمه چرا دوسم نداشتی.
دلم برا مادرم تنگ شده.دلم برا خونمون تنگ شده.
تو و بنیاد شهید منو بیرون کردید.
لعنت به تو که به خاطر آرمانهای آقات خامنه ای یه خانواده رو از درون کشتی.
تو و همه کسای مثل تو ،همتون دارین مثل رهبرتون عمل می کنید.
فقط بگو کی میمیرید تا من به بخندم.
من از تو یاد گرفتم برای آرمانهام بجنگم.ازت ممنونم
دختر برادرت زهرا