۱۳۹۲ اردیبهشت ۴, چهارشنبه

خواهرم



خواهرم منو ببخش که باز نمی تونم همین طور به سیلی های زمانه روی صورتت بی تفاوت باشم.نمی توم نیام جلو منم مثل تو سیلی رو حس نکنم.بزار لمس کنم تحملی رو که این همه تو رو استوار کرده.
می دونم به انداره تو مقاوم نیستم ،ولی یاد می گیرم چطور بانگاهم سیلی رو جواب بدم .
کاش زودتر از تو امده بودم تا شاید کمی از سرخیهاتم تجربه می کردم .
می دونم بازم نگران فرداهای من می شی ولی دیگه مثل کودکیم حرف گوش کن نیستم همه زندگیم .
خواهرم کاش موقع تشنج هات به جای آروم کردنت محکم تر بغلت می کردم .نمی دونستم جای تو بودن آغوشتو از من خواهد گرفت.
با تمام وجود تو رو تو ذهنم تصور می کنم تا شاید جبران کنم همه لحظه های گرم آروم کردنتو.
شاید فقط بتونم کمی از دردتو حس کنم.
حالا که فرسخها از نا پدریمون دور شدم ،در به در دنبال یه دیوارو یه برادر ناتنی تا شاید یاد بگیرم وقتی سرتو تو دیوار می زنند به چی فکر می کنی که حتی آهی هم نمی کشی.
تو چی بودی که توانستی همه خودت را دوباره فدای تنها کودکت کنی.
چطور این همه سفت شدی.
از من نرنج ،دست من نیست که تو خواهرمی .
بزار حداقل یه گوشه قلبمو تسکین بدم .باور کن اگه زخماتو لمس نکنم نمی تونم خودمو برای دوباره دیدنت تضمین کنم.
بخند خواهر گلم.من همون ته تغاری همتونم که همیشه هوامو داشتید حالا نوبت منه .
با همه آغوشم خواهرت زهرا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر