۱۳۸۹ شهریور ۱۸, پنجشنبه

خواست تعطیلی کارخانه های مین سازی را فریاد کنیم




هر روز 96 نفر از مردم دنیا که اغلب از مردمان کشور های فقیر هستند در اثر
انفجار مین کشته میشوند. خواست ماباید تعطیلی کارخانه های مین سازی و پرداخت غرامت به باز ماندگان یا معلولین آن و محاکمه صاحبین کارخانه های مین سازی و فروشندگان و خریداران آن باشد و وظیفه جمع آوری و پرداخت هزینه آن با سرمایه داران کارخانه های مین سازی و دولتهائی است که اجازه تولید و فروش مین را داده اند و دولتهائی هم که مین ها را خریده اند و آن را جمع آوری نمی کنند نیز مانند فروشندگان مین مقصر و شریک جرم هستند.

پایان كارناوال مرگ...شعري در أستانه تجمع ضد سنگسار

پایان كارناوال مرگ

كاوه رعدي


هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا با خود مي برید؟
كارناوال مرگتان را از نو به راه انداختيد؟
مرا بستيد و به دنبال خود مي كشيد؟
لعنت مي كنيد؟
دشنام مي دهيد؟
سلام و صلوات مي فرستيد؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
همین است که مرا بستید؟
و در خاک فرو کردید؟
جرمم عشق است؟
اینکه اروس مرا بر معشوقم محرم کرد؟
نه مردان دین فروش؟
کدامین پرستو را به عقد دیگری درآوردید؟
یا چون چنین می کنید، پرستوها سوی این دیار را از نقشه هاشان پاک کردند؟
پرستو نیستم؟ همین است مرا سنگسار کردید؟
اینجا سرزمین دجال بزرگ است
من که روسپی نیستم
ولی اگر هم بودم
مریم مجدلیه نیستم
ولی اگر هم بودم
شما مسیح نیستید
که ببخشید
آه! نه! نه! نمی خواهم که ببخشید
کیستید که ببخشید؟
مگر من چه کردم که ببخشید؟
گناهی نکرده ام
هیچ گناهی وجود ندارد
شما نیز گناه نمی کنید
پس، سنگ بزنید
از حسرت عشقی که ندارید، سنگ بزنید
در حسرت هم آغوشی های دردناکتان سنگ بزنید
از وحشت نگاه همیشه نفرت همخوابهاتان سنگ بزنید
و من می پذیرم
با آغوشی که آن را بستید
و در خاک کردید
اما هنوز این آغوش باز است
می پذیرم سنگ های حسودان را
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید!
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
بزنید! سنگ بزنید!
دیگر درد نمی کشم
چنان کرخت شده ام
که دیگر درد نمی کشم
خون بالا می آوردم
خندیدید
اکنون دیگر درد نمی کشم
پس من می خندم
ترسیدید؟
خشمگینید؟
بیشتر سنگ می زنید
تنم را متلاشی کردید
تا اثر انگشتان عشق را پاک کنید؟
***
هیولاییم که از آن می ترسید؟
نه! فرشته اییم که آرزویش داشتید
همین است که مرا بستید؟
آری! همین است که مرا بستید
و در خاک فرو کردید؟
نه! شما در خاک فرو نکردید
این خاک
مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
و گریه می کند
از ناسپاسی شما مردمان
از خیانتتان به آن
آه! شما بَدان
شما گمراهان
این خاک مادرم است
مرا در آغوش کشیده است
مرا با خود خواهد برد
سنگ بزنید
هر سنگ یک خبر است
یک قدم نزدیک تر است
به دیاری که آنجا نیستید
به خاک
به مادرم، زمین
به خاک
آری! به خاک می روم
در خاک ریشه می گیرم
اینجا شما گلبرگ هایم پاره کردید
در خاک ریشه می گیرم
گلی خواهم شد
سرخِ سرخ
از خونم، که آن را ریختید
خواهم روئید
زیبا تر از همیشه
و بویی به خود خواهم گرفت
خوش تر از همیشه
هر که از اینجا گذشت
مرا دید
مرا بوئید
عاشق شود و عشق بروزد
و
عشق بازی کند
عشق بازی کند
با کسی که اروس او را محرم کرده
نه مردان دین فروش
آه! ای شما نامحرمان
ای شما عشق ترسان
شنیدید؟
ترسیدید؟
فهمیدید؟
راز هر که سنگسار می کنید
به خیالتان به جهنم می فرستید؟
نه
نه
نه
این راز ما ست
بدانید
گلی می شویم
عاشق می کنیم
هزاران سال است
که عشق بازان را سنگ می زنید
کسی ترسید؟
آنان که ما را دیدند و بو کردند
عشق می ورزند
عشق بازی می کنند
شما سنگ بزنید
سنگسار کنید
آنها گل می شوند
این است که عاشقان و عشق بازان می مانند
اکنون شما بروید
کار کارناوال مرگتان به پایان رسید
بروید
می خواهم در آغوش مادرم بیاسایم



(جمعه 9 جولاي 2010) در أستانه تجمع ضد سنگسار


با تشکر از رفیق آنارشیست که این شعر را به مناسبت تجمع ضد سنگسار امروز سرودند که در کلن امروز جمعه ٩٬٧٬٢۰١۰ ساعت ١٨ تا ٢۰

مکان:
Heumarkt
که توسط 6 گروه زیر برگذار می شود
1-انجمن زنانایرانی – آلمانی کلن
2- سنتر زنان کرددر کلن
3- تلاش کانون حمایت از مبارزات مردم ایران- کلن
4-چپهایی از شهر کلن
5- دانشجویان و جوانان مستقل ایرانی کلن
6- جمعی از آنارشیستهای شهر کلن

من قصد سفر دارم

من قصد سفر دارم از این باتلاق تاریک
که مخفی گاه مار های سیاه در هم تنیده است
از این کشت زار های شور
از این دیر های مخوف و از این ازدحام بی کسی قصد سفر دارم

میخواهم از سر زمین های بدون بهار دور شوم
واز پیچ و تاب های بازار هایی که در آن انسانیت معامله میکنند.....ه
من از بوی سیگار در صبح یک روز آفتابی بهار متنفرم
خواهم رفت تا جایی که دود ها مرا پیدا نکنند.....ه

من قصد سفر دارم
از این بی تناسبی افکار که ما را با خود به قهقرا میبرند
از بی تفاوتی اشیای متحرک
و از رسوا شدن چهره کوه از پشت نقاب برف زیر آفتاب تابستان دل تنگم

از آرزو کردن در چهار چوب قوانین بین المللی نفسم میگیرد
به صحراهایی خواهم رفت که فریاد در آنها تجاوز به سکوت نباشد
و بتوان با آسودگی لبخند به یک کودک به همه انسانها لبخند زد....ه

من قصد سفر دارم
به شهر هایی که بتوان در معابدش نماز خواند و در مساجدش رقصید
سرزمینی که رود هایش آزادانه با دشت ها عشق بازی میکنند
و هر رود حق دارد دریا باشد
و مردمش تا به حال نام سد را نشنیده اند
جایی که جای مسیل ها دسته گلهای آشتی میروید و حریم ها محترمند

میخواهم با پرندگان مهاجر از پاییز سفر کنم
تا جایی که طاووس ها را به جرم زیبایی گردن نمیزنند
و کلاغ ها برای نگاه غمگینشان سنگسار نخواهند شد

من به فکر بازارهایی هستم که در آن با سکه های یک رو تجارت می کنند
و مردمانش به سکه هایی که گنبد مساجد روی آنها چرک گرفته دل خوش نمیکنند
دورویی و خیانت و پندار بد قیمتی ندارند و برای نیکی و مهر و وفا قیمتی نیست

آنجا باد از نسیم گریزان نیست که از بر خورد دستهایشان انفجاری اتمی روی دهد
و کسی روز خوب را با روز بد عوض نخواهد کرد.....ه

من از تفنگهای بی وفا و لجباز که گلوله بالا می آورند
و از تصاویر خشمگین که مرگ را به سخره گرفته اند میترسم
و قهرمانهایی که آخر داستان در قبر های مرطوب میپوسند
از قصه هایی که اگر مرگی در آن نباشد از دور خط میخورند هم نفرت دارم
درود بر مردمانی که زندگی را زیبا میکنند و زنبیلشان پر از خوشه های امید است...ه

مرگ با دندانهای طلا و گیس های شانه کرده هم
چیزی از پایان فرصت زندگی کم ندارد....ه

اینجا خوب است برای فولاد های سیاه که در نیم شب یخبندان تیز میشوند .
اینجا زندگی کردن برای آدم های سرمایی سخت تر از این حرفهاست
من با پرندگان مهاجر قصد سفر دارم.....ه



مهدی گلسرخ
http://shabbeesobh.persianblog.ir/1382/9/

من آرزوی سفر دارم

من آرزوی سفر دارم

اما نه به سرزمین رویاها

من قصد پرواز دارم
...
اما پرواز به سرزمینی بی‌ نام و نشان که ناکجا آبادی است

پرواز به سرزمینی دور دست که هر شب خواب آن را می‌‌بینم

پرواز در خواب به سرزمین بی‌ آرزو ها را آرزو است

در این سرزمین احساس خفگی و تنگی نفس دارم

در این سرزمین چیزی مرا به سوی خود نمی کشد

اما پرواز و سفر جرعت و شجأعت می‌‌خواهد

پرواز و سفر جسارت و عزمی راسخ میخواهد

پرواز به سرزمینی ناشناخته که همسفر می‌‌خواهد

همسفری که دست در دست هم پرواز کنیم به فرا سرزمین مردمان

همسفری که در سفر نیستی‌ هستی‌ خود را یابیم

من هم مدت‌ها است که قصد سفر دارم

سفر به سرزمینی دور دست برای خود رها یی

نه نه اینجا سرزمین من نیست

در این سرزمین من بیگانه ام

در این سرزمین متروکه من و احساسم ایزوله شده ایم

اینجا سرزمین من نیست

اینجا سرزمین انسان‌هایی‌ است که من در آن بیگانه ام

اینجا سرزمین از خود بی‌ خود بیگانگان و مسخ شدگان است

اینجا سرزمین به مسلخ برده گان و بندگان است

اینجا سرزمینی است که درک مفهوم انسان بودن سخت است

اینجا سرزمینی است که مفاهیم رنگ باخته اند و واژه‌ها بی‌ معنا گشته اند

اینجا سرزمینی است که زنده گان آن تو گویی سال‌ها است که مرده اند

به یاد پدر

گاهی بدترین دقایق آنگاه نیست که گریه میکنی‌

گاهی بدترین دقایق آنگاه است که نمیتوانی‌ گریه کنی‌
...
گاهی از شدت بغض در بستر بیماری مانند پدر

گاهی که صدای فرزند را شنید و هر بار بغض کرد

گاهی آنچنان بیمار که خبر مرگ پدر را می‌شنوی

گاهی همچون پدر بغض گلویت را فرا می‌گیرد

گاهی مانند پدر در بستر بیماری خبر مرگ پدر می‌‌آید

گاهی حتا نمیتوانی‌ به مرگ و خاطرات پدر فکر کنی‌

گاهی بغض گلویت را میگیرد و نمیگذارد حتا به پدر فکر کنی‌

گاهی بیماری اجازه گریه به تو نمیدهد و امانت را می‌‌برد

گاهی پدر نمی‌دانستم چرا نمیتوانی‌ پای تلفن حرف بزنی‌

گاهی پس از مرگ پدر میفهمی که میدانسته که دیگر فرزند را نخواهد دید

گاهی میفهمی که پدرت در آخرین سکته بیشترین اعضای بدنش آسیب دیده

گاهی پس میفهمی که پدر میدانسته که دیگر فرزندش را نخواهد دید

گاهی میفهمی که چرا پدر حق داشته که نتواند حتا گریه کند

گاهی میفهمی که بغض پدر آگاهی‌ به ‌مرگی است که ندیدن فرزند است

گاهی میفهمی که چند ماه آخر چرا پدر بغض می‌‌کند

گاهی میفهمی که بغض پدر اعتراض بود و فریاد

گاهی میفهمی که بغض پدر فریادی بود که من آن را نفهمیدم

گاهی پدر می‌دانم که نیستی‌ اما اگر بودی یادت می‌‌آمد

گاهی یادم می‌‌یاد که می‌‌گفتی‌ من فقط اومدم تو را ببینم

گاهی یادم می‌ یاد که در بستر بیماری بودی مانند خواهرت

گاهی خواهرت تنها عمه و تنها خواهر تو

گاهی که از من پای تلفن چیزی می‌‌پرسید که بدنم می‌‌لرزید

گاهی هر بار کسی‌ از فامیل که سن بالایی‌ دارد و یا بیمار است تنم میلرزد

گاهی که می‌‌پرسند که آیا بر می‌‌گردی یا دیگر نه

گاهی که می‌‌پرسند که آیا ما باری دیگر هم دیگر را خواهیم دید

گاهی بر خود می‌‌لرزم که باری دیگر عزیزی میرود که دیگر نخواهم دید

اگر دو دفعه دعا کردید در ماه رمضان و دعای شما نگرفت چند راه وجود دارد

اگر دومین دعا هم مثل اولی جواب نگرفت بعدش باز هم می شنیم دعا می کنیم. آنقدر دعا می کنیم تا خدا بیفتد تو رو درواسی یا از رو بره یا اینکه نذر می کنیم که دعا مستجاب بشه یا برای اون نماز مخصوص می خوانیم یا اینکه بعدش صدقه می دهیم یا به یک آخوند پولی می دهیم تا بین ما و خدا واسطه گری کند

گفتگو : میشه بپرسم «فایده» آنارشیسم برای اجتماع چیه؟

میشه بپرسم «فایده» آنارشیسم برای اجتماع چیه؟

امکان عملی مشارکت همگانی در پیش برد سرنوشت جمعی
جلوگیری از اعمال قدرت یک بخش از جامعه بر کل جامعه و از بین بردن اعمال دیکتاتوری اقلیت یا دیکتاتوری اکثریت بر کل جامعه
جلوگیری از انباشت ثروت و تمرکز قدرت در دست بخش کوچکی در اجتماع
استفاده از خرد جمعی به جای رهبری فردی در اداره جامعه

و هنگامی که آنارشیسم (به فرض) به این اهداف ایده آل گرایانه خود بطور کامل دست یافت، نظم نوینی بر پا می کند؟ و به این ترتیب زمینه را برای به وجود آمدن آنارشیستهای بعدی فراهم می کند؟

آنارشیسم انتها ندارد و یا نقطه پایان و همیشه سیال و در حال تحول و دگرگونی خواهد بود. آنارشیستها برای همان مقطع که در آن هستند تصمیم لازم را می گیرند و نه برای همیشه یا برای همه نسل ها

مبارزاتی که برای هدف و اهدافی انجام می شوند در دستیابی نسبی به این اهداف است که معنا پیدا می کنند. آنارشیسم که در هر مرحله دستیابی به این اهداف در قالب ضد فلسفه وجودی خود استحاله شود، چطور می تواند قابل درک و پذیرش باشد؟ به عبارت دیگر، من آنارشیست امروز، چطور می توانم بر ضد آنچه خود در آینده آن خواهم شد مبارزه کنم؟


من از استحاله در قالب ضد فلسفه وجودی خود آنارشیسم چیزی نگفتم و این تعبییر شما است و نمی دانم چگونه به این نتیجه رسیدید

آنچه شما به عنوان «اهداف» آنارشیسم نام بردید همه مفاهیمی هستند که جوامع توسعه یافته خود را در جهت برقراری آنها معرفی می کنند، در حالیکه دستیابی به چنین مفاهیمی (عدالت اجتماعی، دموکراسی، آزادی های فردی و ...) بصورت کامل و صد درصد غیر ممکن هستند. برداشت من از آنارشیسم و صحبت شما این است که آنارشیسم در صدد شکستن چارچوبهاست، ولی از آنجا که با چارچوب شکسته امکان ادامه بقای اجتماع نیست، مجبور است که چارچوب های جدیدی بنا کند و در همین نقطه است که در برابر فلسفه وجودی خود (شکستن چارچوبها) قرار می گیرد


بله درست است که بی نظمی هم خودش نوعی نظم است و یا مثلا بی قانونی هم نوعی قانون است, ولی این کجا و آن کجا

دوست عزیز , اهداف آنارشیسم جهانی است و فقط مربوط به جوامع توسعه یافته نمی شود و نمی دانم این چگونه شناختی است که شما از آنارشیسم دارید و یا چگونه به آن رسیده اید. هر کدام از ما داریم از 2 ساختار مختلف صحبت می کنیم و احتمالا عدم شناخت یکسان ما از آنارشیسم و جامعه آنارشیستی است که متوجه مفاهیم مورد بحث یکدیگر نمی شویم.

منظور من این نبود. از نظر من و بنا بر شواهد موجود (آنارشیستهای معاصر و تنها جنبش آنارشیستی مستقل و در محدوده عمل اجرا شده که سراغ دارم، یعنی آنارشیستهای اسپانیا پیش از جنگ داخلی) آنارشیسم تنها یک بولدوزر است. آنارشیست مایل به خراب کردن است و آنجا که بخواهد بر ویرانه های آنچه خراب کرده چیزی بسازد، دیگر آنارشیسم نیست و خود به هدف تخریب آنارشیسم تبدیل می شود

آنارشیسم صرفا اگر به معنای تخریب گری باشد حرف شما درست است اما این معنای آنارشیسم نیست. آنارشیسم دولت , قدرت , قانون حاکم , مرز های موجود , زندان ها, نظم موجود, اقتدار , سلطه , حق ویژه , نظام سرمایه داری و ... را تخریب می کند و به جای آن با مشارکت و خرد جمعی جامعه آنارشیستی را اداره می کند

به نظر من «مشارکت و خرد جمعی» عبارتهای مبهمی هستند. دقیقا قرار است چگونه باشد؟ یک نظام شورایی؟

اگر یک مفهوم مشترک از اداره جامعه توسط شورا های خود گردان محلات , ادارات , کارخانجات و.... مورد نظرمان باشد بله بخشی از آن است به اضافه تشکلات داوطلبانه خود گردان اجتماعی و فداراسیون هاو...


اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی این تجریه را از سر گذراند و چندان موفق نبود


لطفا این 4 مقاله را بخوانید
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_25.html
http://andishehnovin.blogspot.com/2010/02/blog-post_17.html
http://sabotage.blogfa.com/post-10.aspx
http://sabotage.blogfa.com/post-12.aspx

دوست عزیز پس معلوم است چیزی از آنارشیسم نمی دانید که اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی را با آنارشیسم یکی می پندارید

در اتحاد جماهیر شوروی دولت , حزب , ارتش, پلیس, مرز, نیروگاه و سلاح اتمی, زندان , اعدام , انباشت ثروت, تمرکز قدرت, اتوریته , اقتدار, هیراشی , حق ویژه و انحصاری و... وجود داشت که آنارشیسم از اساس با آن مخالف است. دوست عزیز اینگونه نتیجه گیری کردن باعث می شود که عدم اطلاع شما از آنارشیسم را نشان دهد اگر نگوییم که سیاسی و مغرضانه است حد اقل عدم شناخت و مطالعه شما را در این زمینه نشان می دهد

البته امیدوارم دوستان دیگر نیز در این بحث شرکت کنند. به هر حال با سپاس از شما که این بحث را ایجاد کردید دوست عزیز

شناسائی یکی از جلادین شکنجه گاه زندان کهریزک

محمد خلیلی عضو رسمی نیروی انتظامی و از بسیجیان قدیمی است که از ماموران نیروی انتظامی در زندان کهریزک بوده است. محمد خلیلی متولد 1356 در تهران و از چماقدار های شناخته شده غرب تهران است.

محسن خلیلی از بسیجیان قدیمی مسئول شناسائی با دوربین فیلم برداری در تظاهراتها بوده و هم چنان این مسئولیت را به عهده دارد.

برادران خلیلی از بسیجیان قدیمی پایگاه منتظران مهدی می باشند.

آخوند حامد نمیری (برادر آخوند نمیری قاضی پرونده کرباسچی) از هماهنگ کننده های گروه های چماقدار بسیجی است که توسط مردم در جنت آباد در حین شلیک دیده شده است . نامبرده از چماقداران شناخته شده منطقه می باشد.

2 سپتامبر 31 سال از نسل کشی در قارنا میگذرد

خــــون این انســــــــانهـــــا کمتـــــر از خــــون دیگـــــــــران نیست: فردا 2 سپتامبر 31 سال از نسل کشی در قارنا میگذرد.


فردا 2 سپتامبر یا 11 شهریور ماه 31 سال است که‌ از این نسل کشی میگذرد ،اما تا بحال صدای این جنایت به‌ تبریزیها و همدانیها هم نرسیده‌ تا چه‌ برسد به‌ دنیا خــــون این انســــــــانهـــــا کمتـــــر از خــــون دیگـــــــــرانی نیست که‌ بلندگوهیتان را برای انها روشـــــن کــــــرده‌اید

قارنا روستایی کردنشین از توابع شهرستان نقده در استان آذربایجان غربی است، که در هفت کیلومتری جنوب غربی نقده واقع

شده‌است.

این روستا در تاریخ11شهریور 1358شمسی برابر با 2 سپتامبر 1979 در کشاکش جنگ کردستان مورد حمله عوامل مسلح غلامرضا حسنی امام جمعهٔ ارومیه قرار گرفت که در جریان آن 68 نفر زن ، مرد، کودک ، نوجوان ، پیر (طبق امارهای رژیم ) از اهالی روستا کشته شدند

اجساد بجا مانده‌ از نسل کشی

روزنامه کیهان 1358/1/18 گزارشی در مورد تخلیه دسته‌جمعی بیش از 30 روستای کرد زبان ناحیه سومای و برادوست بر اثر فشار فئودال‌ها و عوامل مسلح چاپ کرد

عبدالله ابریشمی در این باره در روزنامه کیهان می‌نویسد

در آذربایجان غربی با تحریک برادران ترک و شیعه علیه کردها و با کمک انحصارطلبان قدرت در این خطه یک جو فاشیستی ضد کرد بوجود آورده‌اند که موجب فجایع نقده، قارنه، کانی ماسیده و... گردید. این فجایع بهانه مناسبی برای تبلیغات علیه انقلاب اسلامی به دست دشمنان داخلی و خارجی سپرد، و موجب بدبینی شدید کردها نسبت به حکومت شد.

بخشی از فرمان خمینی در 27 مرداد 58 در صدور حکم حمله به کردستان:

ا".. از اطراف ایران گروه‌های مختلف ارتش و پاسداران و مردم غیرتمند تقاضا کرده‌اند من دستور بدهم به سوی پاوه رفته، غائله را ختم کنند. من از آنان تشکر می‌کنم و به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار می‌کنم، اگر با توپ‌ها و تانک‌ها و قوای مسلح تا ۲۴ ساعت دیگر حرکت به سوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم.."ا

در بعد از ظهر آن روز خمینی در جمع نمایندگان مجلس خبرگان در قم در بارهٔ درخواست مردم کردستان برای خودگردانی چنین گفت

ا"... مرزها را آزاد کردند، قلم‌ها را آزاد کردند، گفتار را آزاد کردند، احزاب را آزاد کردند، به خیال این که این‌ها یک مردمی هستند... این‌ها خرابکارند، دیگر با این اشخاص نمی‌شود با ملایمت رفتار کرد... این‌ها یک جمعیت خرابکار هستند، یک جمعیت فاسد هستند. این‌ها را ما نمی‌توانیم که بگذاریم که هر کاری که دلشان می‌خواهد بکنند. حالا هم اعتراض کرده‌اند که خود شماها دارید این کارها را می‌کنید. نظیر آن‌ها که پریروز و چند روز پیش آن خرابکاری را کردند... خودشان ایجاد غائله می‌کنند بعد گردن مردم می‌گذارند... یک چنین مردمی هستند... با این‌ها باید با شدت رفتار کرد و با شدت رفتار می‌کنیم..

ا(وزنامه­های کیهان و اطلاعات و...، شنبه 27 مرداد ماه 1358

روز قبل از کشتار قارنا علمای اهل سنت کردستان طی نامه‌ای اعتراضی در مورد کشتار کردها به خمینی چنین نوشتند:

ا"...بر اثر تبلیغات شوم و اخبار ناصحیح مشتی مغرض و ناآگاه ذهن رهبر را علیه ملت کرد مشوب نموده و موجب گردیده علیه ملت کرد اعلام بسیج عمومی شود و در نهایت قساوت و بی رحمی افراد غیر مسلح و بیگناه را که جرمی جز کرد بودن و سنی بودن ندارند در دادگاه اسلامی بدون

محاکمه محکوم و تیرباران شوند..."ا

غلامرضا حسنی امام جمعهٔ ارومیه‌ در زمان نسل کشی

کشتار قانا

نامه‌ حاج عظیم معبودی یکی از عاملهای کشتار قارنا

ا"..جناب اقای بهلول گلستان و عزیز بازدار و خلیل خسروی. پس از سلام خواهشمندم برای آمد و رفت شهر برای خاربار ده قارنا هم خودتان و هم برادران دیگر روستای قارنا آمد و رفت داشته باشید. هرکسی کوچک‌ترین ناراحتی برای شماها و برادران کرد دیگر ایجاد نماید فوری به انتظامات یا خود بنده مراجعه فرمایید تا باسم ضد انقلاب ان کس را گرفته و به مقامات دولتی تحویل دهم خلاصه هیچگونه وحشت و ناراحت نباشید، ما هم برادر هستیم...."ا

با تقدیم احترام حاج عظیم معبودی

امضاء‌:10/6/1358

ا(کتاب قارنا و انقلاب تالیف بهزاد خوشحالی)ا

این نامه مردم روستا را از ترک روستا منصرف می‌کند و باعث می‌شود تا آنها مطمئن شوند که حمله‌ای در کار نخواهد بود. اما در روز 11 شهریور ماه روستا محاصره می‌شود در حدود ساعت یک بعد از ظهر، حدود صد نفر ملبس به یونیفورم‌های سپاه با اسلحه‌های ژ3و قمه وارد روستا می‌شوند محمود مستورزاده روحانی روستا که متوجه نیت عوامل مسلح شده بود قرآن را بر می‌دارد و از آنها می‌خواهد تا شفاعت قرآن را قبول کنند و از کشتار مردم صرف نظر کنند، اما افراد مسلح وی را می‌کشند و سپس سرش را می‌برند. کسانی که توانستند خود را پنهان کنند و یا اینکه بگریزند جان سالم بدر می‌برند و بقیه ساکنان روستا که 68 نفر بودند، در عرض سه ساعت قتل عام می‌شوند. افرادی

که توانسته بودند از روستا فرار کنند به کوهستان بوداخ پناه می‌برند

اقدامات و تحقیقات بعد از کشتار

ابوالحسن بنی صدر که در آن زمان روزنامه انقلاب اسلامی را در اختیار داشت در چند سطر به این فاجعه پرداخت و عاملین این جنایت را افرادی خارجی و خارج از مرز قلمداد کرد

برگرفته از سایت چشم انداز

شماره 652 روزنامه انقلاب اسلامی در هجرت چنین نوشت: در ﺁن زمان، همین امام جمعه ارومیه حجت السلام حسنی نماینده امام خمینی در ﺁذربایجان غربی بود و به این دلیل که تعدادی از نیروهای کومله برای حمله به نیروهای نظامی ایران در روستای قارنا با سنگر گرفتن در پشت سر مردم به نیروها حمله می‌کردند، دستور داد برای کشتن افراد کومله مردم را قتل عام کنند

.

مهدی بهادران که از سوی حسینعلی منتظری مسئول تحقیق در مورد کشتار قارنا شد، در گزارشش می‌نویسد

با تحقیقات مفصل که گزارشات و نوارهای موجود جوانمردان استخدامی ژاندارمری و مجاهد نماهای نقده تحت سرپرستی آقای معبودی و سرگرد نجفی در قارنا از توابع نقده حداقل ۴۵ نفر را بدون گناه قتل عام کرده در محل سکونت آنها و بعداً کشته‏‌ها را در بیابان‌ها انتقال داده ‏اند که وانمود نمایند در جنگ کشته شده ‏اند و دهات را غارت کرده و به آتش کشیده ‏اند و استوار بیگلری در کوپلکو ۵ نفر را کشته و این در اثر بی لیاقتی یا خیانت و توطئه فرماندهان ژاندارمری از یکسو و تحریک احساسات ضد کردی و ......... متاسفانه با اینکه عاملین این کشتار شناخته شده ‏اند به علت حمایت ظهیر نژاد ( فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه)از مفسدین محلی امکان دستگیری و مجازاتشان نیست.

ا(روزنامه اطلاعات 26/6/1358)ا

صادق خلخالی که خود عامل بسیاری از اعدام‌ها در کردستان بوده بعد از کشتار قارنا در تلگرافی به دفتر خمینی چنین می‌نویسد

بسمه تعالی

دفتر محترم امام خمینی دامت برکاته

جریانات جان سوز قارنه دل هر انسانی را می‌سوزاند. ملا محمود مستورزاده که با قرآن به پیش واز مردم رفته عمال معبودی و سرگرد نجفی و عزیز قادری و ملا حسنی آن‌ها را کشته‌اند و شصت و پنج نفر به طرز فجیع.اگر امام به این امر جان سوز رسیدگی نفرماید پس کدام مقام رسیدگی کند.

با احترام - صادق خلخالی

20/6/1358

آ(برگرفته از وبلاگ چشم انداز)ا

با اینکه تحقیقات زیادی در مورد این کشتار از سوی هیئت حسن نیت، مهدی بهادران نماینده حسینعلی منتظری، نماینده نخست وزیر و....... انجام گرفت و مسببان کشتار شناخته شدند و نیز تمامی مسئولان وقت وعده دادند که مسببان مجازات گردند، تا کنون هیچ کدام از مسببان مجازات نشده‌اند

.

حقگو استاندار وقت آذربایجان غربی در مصاحبه با مجله چشم انداز ایران می‌گوید

ایا تحقیقاتی برای ریشه‌یابی حادثه قارنا شد؟

ظاهراً دو گروه اظهار نظر کرده‌اند یکی آقای بهادران که از سوی آقای آیت‌الله‌العظمی منتظری به منطقه آمدند و یکی هم گزارش استانداری بود چیزی در این مورد به‌خاطر دارید؟ گزارش آقای بهادران به دست من نرسید احتمالاً بعد از فوت نامبرده از بین رفته باشد. آمدن آقای بهادران به منطقه بدون خبر و هماهنگی بود خودشان آمدند و اظهارنظرهائی هم کردندو رفتند البته زحمات آقای بهادران و مانند ایشان که در مواردی برای انجام مأموریت‌هائی به منطقه می‌آمدند ناشی از عشق و علاقه شان به انقلاب بود و قابل احترام و تقدیر است اما این کارهای هماهنگی نشده همه موازی کاری و باعث لوث مدیریت می‌شد و نهایتا نیز نتیجه‌ای هم نداد. از گزارش استانداری چیزی خاطرم نیست. "

فضل‌الله صلواتی نیز به بی خبر ماندن دولت موقت از این رویداد و سایر موارد درگیری‌های مرزی اشاره می‌کند

حمزه شريفي 15 ساله دانش اموز سال سوم راهنمائي درباره انچه ساعت يك بعدازظهر روز 11 شهريورامسال گذشت اینچنین میگوید

...تمام اطراف ده را با تانك و توپ محاصره كرده بودند، و ساعت يك بعدازظهر عده اي حدود صد نفر بهمراه شخصي باسم قادري، بشكل مجاهدين پاسدار، بخانه‏ها ريختند و هر كسي را دم دستشان ديدند، كشتند و سر بريدند. روحاني ده، با يك جلد قران، نزد انها رفت و قسم خورد كه مردم اين ده هيچ تقصير و گناهي ندارند. مهاجمين روحاني ده را فوراً كشتند و سرش را بريدند و با خود بردند و هنوز سر روحاني ده پيدا نشده است،

زني كه دو فرزند 15و 18 ساله اش را در اين كشتار از دست داده است مي گويد:

ا.....انها به هيچكس رحم نكردند. اينهمه بيرحمي را ما هيچ جا نشنيده بوديم انها كه حالا زنده اند در ان ساعت يا در ده در خانه شان نبودند يا توانستند به طريقي خود را مخفي كنند

پيرمردي بنام سيداحمد، مي گويد:.....بعضيها را با تفنگ كشتند بعضيهارا با چاقو و كارد سر بريدند، بعضيها را هم مخصوصاً كودكان را زير لگد و پوتين خفه كردند.

سيد احمد كه 9 نفر از اعضاي خانواده اش را از دست داده است میگوید ان روز جهنم را جلوي چشم خود ديدم.

گروهي از اهالي ده «قارنا» با اطلاع از سفر هيات حسن نيت به كردستان با دو ميني بوس از «قارنا» به مهاباد امدند. انها با حرف‏هايشان، داريوش فروهر را سخت متأثر كرده بودند. وقتي فروهر به زني كه شوهر و دو دخترش را از دست داده بود گفت بكار شما رسيدگي مي شود

،

با فرياد و بغض گفت

ا...در ده ما جنايت شده، ما پول نمي خواهيم، ما فقط مي خواهيم قاتلين عزيزان ما را بگيريد و محاكمه كنيد و مزدشان را كف دستشان بگذاريد. ما مي خواهيم ان گروهي كه وارد خانه‏هاي ما شدند و عده اي طفل معصوم و بي گناه را كشتند و حالا با خيال راحت و خيلي خونسرد، از مقابل ما مي گذرند دستگير و محاكمه شوند. ما چيزي نمي خواهيم، جز عدالت. ما مي خواهيم كسي به فرياد ما برسد. كسي بيايد اينجا و به كار ما رسيدگي كند. ديروز عده اي امدند و گفتند: خوب جنگ بود و جنگ هم از اين حرفها دارد،اما بخدا، به دين، به پيغمبر،اينجا جنگ نبود،اينجا يك مشت مردم بي گناه را سلاخي كردند. بچه چهار ساله چطور مي توانست در جنگ شركت داشته باشد.

دوستان این متن را من از سایتهای دیگر جمع کرده‌ و ارائه‌ میدهم ، اگر اشتباهی در آن است لطف کنید و من را در جریان بگذارید.
سعید سنندج
برگرفته از فیس بوک آقای سعید سنندج
http://www.facebook.com/profile.php?id=1335466565#!
/note.php?note_id=148989421791568&comments&ref=notif&notif_t=note_reply

http://www.facebook.com/album.php?aid=15244&id=100000865119776&fbid=144241605614676&ref=mf

بزرگداشت زندانیان سیاسی و جدال امروز


وجود زندانی سیاسی با رژیم‏های دیکتاتوری سرمایه‏داری در تاریخ معاصر ایران پیوندی ناگسستنی دارد. در کنار روابط استثماری، غارت و تبعیض‏های آشکار علیه مردم ایران، ما همواره شاهد غُل و زنجیر، داغ و درفش، دار و شکنجه و بی‏حرمتی به شأن انسان بوده و هستیم. بساطی که هر روزه و بی وقفه در هر گوشۀ این سرزمین برپاست.
بزرگداشت یاد جانباختگان کشتارهای دهۀ 60 تنها به قصد ثبت رخدادی تاریخی در حافظۀ جمعی‏مان نیست، بلکه نور افکندن بر زوایایی هنوز پنهان از آن‏چه که رخ داده است. آشکار ساختن سازوکار رژیمی است که ماهیت خود را بیش از هر کجا در زندان به نمایش می‏گذارد. زندان در جمهوری اسلامی، مفهوم واقعی مقام و جایگاه انسان را در پندار و کردار این آدم‏کش‏ها نشان می‏دهد. ماشین کشتار هنوز متوقف نشده است. زنجیرۀکشتارهای دهۀ 60 با حلقه‏های فراوانی تا امروز ادامه پیدا کرده است. کهریزک نمادی شده است در کنار اوین؛ و هر دو نشانه‏ای از هزاران سیاه‏چال گمنام و پنهان در رژیم سیاسی خون و سرمایه. بزرگداشت جانباختگان دهۀ 60 تنها وظیفه‏ای اخلاقی نیست، بلکه جدالی است مربوط به امروز، یعنی جدال بین مدرنیسم و ارتجاع، بین جامعه اجتماعی نوین و جامعه اسلامی، جدال بین اسلام و زن، جدال بین اسلام و آزادی، جدال بین اسلام و دمکراسی و ...
به فراموشی سپردن کشتارهای دهۀ 60 برای اصلاح‏طلبان به منظور حفظ و پاسداری از ساختار جمهوری اسلامی در ایران ضرورتی امروزی دارد. برای آنان که در پی فروریزی مشروعیت سیاسی رژیم می‏خواهند از فروپاشی کامل آن جلوگیری کنند و به بازسازی‏اش بپردازند. برای آنان که می‏خواهند بر مسئولیت شخصی خود، رفسنجانی، خمینی، خاتمی، موسوی و ... سرپوش بگذارند. به فراموشی سپردن آن کشتارها ضرورتی امروزی دارد همچنین برای احزاب و سازمانهایی که در طول آن سالها، مشاطه‏گر رژیم بودند، خط می‏دادند، لو می‏دادند، مخالفان را ترور سیاسی می‏کردند و در شکل‏گیری دستگاه ایدئولوژیک رژیم هم‏دست جانیان بودند.
مقاومت علیه فراموشی مجهز شدن به آگاهی و امید در مبارزۀ جاری است. بزرگداشت یاد انسانهایی که برای آزادی و برابری مبارزه کردند و امروز در میان ما نیستند، جدالی سیاسی است که معنا و اهمیت امروزی دارد. نام جانباختگان، خاک آنها، عکس آنها، استخوانهای آنها و یاد آنها هنوز رسوا کنندۀ اقتدارگرایان قدرت‏گرا است. رسوا کنندۀ آنهایی است که همواره نگاه به قدرت بالایی‏ها دارند. یاد اعدام شدگان 31 سال اخیر، گرامی‏داشت انسانهایی است که به خاطر داشتن عقیده‏ای دیگر قربانی این رژیم شدند. یاد آنها نوشتن و بیان تاریخ از پایین است، تاریخ فرودستان.
تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی است که اعدام، شکنجه و زندان سیاسی می‏تواند پایان بیابد. تنها گرایش اجتماعی چپ است که تضمین کنندۀ آن جامعه‏ای است که در آن از چوبه‏های دار خبر نباشد. زندانی سیاسی وجود نداشته باشد، تشکلات، اینترنت، موسیقی، رقص و نوع پوشش و... آزاد باشند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد آزادی و برابری

جمعی از چپ‏های کلن
فعالین هسته اقلیت- کلن
جمعی از آنارشیستهای کلن
حزب کمونیست ایران- کلن

تحلیل اوضاع سیاسی رژیم بعد از روز به اصطلاح قدس و تاکتیک مبارزاتی ما

با توجه به اینکه رژیم در روز به اصطلاح قدس نیز تلاش کرد با حضور گسترده نظامی و ایجاد رعب و وحشت و صرف هزینه مالی سنگین باز مانع حضور میلیونی مردم شود در واقع برای مدتی صورت مسئله را پاک کرده است و یا به قولی بر روی آتش خاکستر پاشیده است ولی هم چنان اصل مسئله یعنی انگیزه مبارزه مردم با دیکتاتوری به قوت خود باقی است و آتش هم چنان زیر خاکستر وجود دارد و هر لحظه می تواند زبانه های آتش شعله ور شود و دودمان رژیم را بر باد فنا دهد. رژیم اکنون مجبور است در روزهائی که مردم سال گذشته به خیابان می آمدند همیشه نیروی نظامی خود را بسیج کند چراکه ترس برادر مرگ است و رژیم در شرایط ترس از مردم بسر می برد و حتی اگر یکبار از این به بعد غفلت کند دوباره مردم خیابانها را فتح خواهند کرد و رژیم آن را خوب می داند پس از این به بعد رژیم ترس و زبونی و عجز خود از مبارزات مردم را به نمایش خواهد گذاشت و جنبش بدون هزینه جانی و مالی ولی حکومت با خرج و صرف هزینه زیاد تازه به اقتدار پوشالی خود نیز چوب حراج می زند و از آبروی اقتدار پوشالی خود نیز هزینه می کند و زبونی و ترس خود را به نمایش جهانی می گذارد و خود را مورد تمسخر مردم ایران و جهان قرار خواهد داد. به هر حال پای حکومت بر روی مین خشم توده ها است و به محض خسته شدن این مین منفجر خواهد شد. بنابراین جنبش اعتراضی و مبارزاتی مردم امسال نسبت به پارسال در بهترین وضعیت خود بسر می برد چراکه رژیم از همه امکانات خود باز استفاده کرد ولی جنبش بدون دادن هزینه سنگین اینک نظاره گر بود و هست تا اینکه در یک فرصت مناسب و درست در روزی که رژیم اصلا فکر نمی کند با آمدن به خیابان می تواند رژیم را غافلگیر کند با توجه به اصل غافلگیری چراکه مردم شبکه ارتباطی وسیع خود را بوجود آورده اند و به موقع از آن استفاده خواهند کرد همچنان که تجربه پارسال نشان داد.
اینک جنبش برای ادامه مبارزه نافرمانی مدنی خود احتیاج به تاکتیکهای جدیدی نیز دارد که علاوه بر بی خطر بودن بتواند رژیم را کلافه کند و رنگ پاشیدن در خیابان یک شیوه اعتراضی جدید و اعلام حضور و نارضایتی از شرایط موجود است . اینک علاوه بر اسکناس ها می توان از خیابانها استفاده کرد و با پاشیدن رنگ در خیابانها اعلام کنیم به دیکتاتوری که فراموش نکن ما همچنان مصمم ایستاده ایم.

۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبه

محشور شدن با مولا در روز قدس


مداح سعید حداد در هیئت رزمندگان غرب تهران واقع در خیابان آزادی (مقر سپاه غرب تهران, مقداد ) که عباس کارگرجاوید از اعضای فعال این هیئت می باشد و کارت ویژه تردد در این هیئت در جیب او در روز قتل ندا کشف شده بود بعد از خاموش کردن میکروفون در شب قتل مولا در حالی که به شدت می گریست و بر سر و سینه می کوبید گفت دیشب خواب مولایم را دیدم که گفت در روز قدس هر کس خون ار دماغش بیاید در راه اسلام انگار در رکاب حسینم در کربلا جنگیده و من خودم شفیع اویم در قیامت و نعره می کشید و می گریست و می گفت مولا به من سفارش کرد که به شیعیانم بگو تا پای جان از فرزندم سید علی دفاع کنند تا مقدمات ظهور فرزندم مهدی محیا شود که ظهور او نزدیک است یا مولا!